در حادثه خاله شادونه همه مقصرند

خاله شادونه گریه کرد. خاله شادونه هم تاریخ ساز شد . 

بعد از ده روز گرد و خاک داستان خاله شادونه در خرمدره فروکش کرد. هر کسی سعی کرد دیگری را متهم کند. هرکسی سعی کرد از زیر بار مسئولیت دربرود . هیچ اتفاق جدیدی هم نیست باز هم همه چی مثل همیشه بود.اصلا اتفاق جدیدی نبود.

به هر صورت بطور رسمی مشخص خواهند کرد کی مقصر بوده ولی:

آیا مشکل حل خواهد شد به نظر من نه چون مشکل اساسی است و حل نخواهد شد. اینها همه بر می گردد به رعایت  HSE  یا به زبان خودمان ایمنی بهداشت و محیط زیست . ما نه در اینجا که در هیچ جایی به این مقوله توجه نداریم جاهایی که هست هم بیشتر دکوری است. 

این اولین بار نیست و بی شک آخرین بار نخواهد بود . بعد از مدتی تعدادی مقصر می شوند و تمام و باز هم کسی به ریشه ها توجه نخواهد کرد . خانه از پای بست ویران است.  

ما در اینگونه مراسم ها و خیلی مراسم های  دیگر به همه چیز فکر می کنیم جز ایمنی و سلامتی . تازه وقتی فکر می کنیم هم بسیار سطحی و نمایشی است .  اینها را می گوییم چون خودم هم یکبار در گیر اینچنین مراسمی بوده ام و تازه حالا می فهمم چقدر خدا به ما رحم کرده است.

در حادثه خاله شادونه در خرمدره همه مقصریم  

آقایان در اینگونه موارد از خانواده آن کودک تا رئیس جمهور مملکت تک به تک افراد مقصریم .حتما می گویید چرا چگونه؟ 

چون همه کوتاهی هایی داریم. 

مسئولین بالادست قانون درست و حسابی نگذاشته اند.اگر گذاشته اندضمانت اجرا ندارد . اگر دارد  نظارت ندارد. اگر دارد کسی اهمیت نمی دهد.  

 مسئولین پایین دست همان حداقل ها را  با دقت رعایت نمی کنند. 

 برگزار کنندگان فقط به پول فکر می کنند . 

  مجریان و دعوت شدگان مراسم به چگونگی مراسم و اینکه افراد چه جوری و از کجا آمده اند ، بر آنها چه می گذرد و چگونه می روند کاری ندارند. 

 حاضران اینگونه جلسات به ایمنی و سلامت خودشان اهمیت نمی دهند و فقط دیدن فلان فرد مشهور که یکی است مثل بقیه اهمیت می دهند.  

تک تک ما افراد مقصریم چون از اینگونه موارد عبرت نمی گیریم .و خیلی زود فراموش می کنیم. 

خلاصه این حوادث با سیستم ما تمام شدنی نیست فقط نام ها و محیط ها و زمان تغییر می کند .فکری نو باید کرد فکری که همه در آن احساس مسئولیت داشته باشیم. 

زر و زور و تزویر بر ضد خلیج همیشه فارس

 الخلیج الفارسی

این داستان خلیج همیشه فارس ما هم از اون داستان هاست . تاریخ می گه خلیج فارسه سازمان ملل سند منتشر می کنه می گه فارسه از روز روشن تره که خلیج فارس فارس بوده و خواهد بود، ولی گوگل  و بینگ اسمش رو از نقشه ها شون حذف می کنند . البته گوگل ارث از خیلی وقت قبل  یک طرف نوشته  خلیج فارس اونطرف دیگه خلیج ع... تا یک کم عادت کنیم بعد هم از توی گوگل مپ کلا بر داشت دو روز دیگه هم اسم جعلی را می گذاره اونجا و این داستان هم به همین جا ختم نمی شه و ادامه پیدا می کنه سایت های دیگه نقشه های دیگه شبکه های رادیو و تلویزیونی دیگه اونوقت می بینی ظرف یک دوره زمانی در حالیکه تاریخ ، سابقه  همه چیز میگه خلیج فارسه ولی تموم دنیا به اسم خلیج ع. می شناسدش. 

  

persian golf

ولی چرا اعراب به خودشون اجازه دادند اینکار رو بکنند و چرا موفقیت هایی داشتند. به عقیده من اشکال از خودمونه ما هی دور خودمون می چرخیم و اسم خیابون و مدرسه به نام خلیج فارس می کنیم . هر چند وقتی تو رادیو و تلویزیون یک موج راه می اندازیم و بعد فراموش می کنیم . اونا چکار می کنند اونا از یک طرف پول دارند و پول خرج می کنند از طرف دیگه با تمام دنیا بده بستون دارند و راضی شون می کنند بازهم هر دو اینها کارایی نداره اگه خودمون آگاهانه عمل کنیم . ولی مشکل اونجا پیش میاد که ما با تمام اونایی که توی تعیین روابط دنیا تاثیر گذارند مشکل داریم . یک تعداد که دشمن ما هستند نه تنها همکاری می کنند که هر گونه کار دیگه هم  می کنند . یک تعداد هم که دشمن نیستند دنبال منافع خودشون هستند اگه بده بستون خوبی نداشته باشیم اون کاری که باید بکنند نمی کنند. یک سری هم که خنثی هستند بود و نبودشون فرقی نمی کنه . 

خلیج فارس  

خلاصه اعراب از زر و زور تزویر برای این قضیه استفاده می کنند و ما خود با رفتارمون به این تغییرات کمک می کنیم .

 

زندگی همینه باور کن

زندگی همین سال هاست که بسیار طولانی به نظر می آیند و در آخر سال تازه می فهمی چقدر کوتاه هستند . 

 زندگی همین ساعت ها است که می گذرانی و هدرش می دهی و روزی می فهمی که دیگر نداریش. 

 زندگی همین دقیقه هاست که افسوس دیروز را می خوری و از دقایق غافلی .  

زندگی همین ثانیه هایت که هر چند تاش یک نفس تو را تشکیل می دهد و وقتی در یکی از این ثانیه ها نفست بالا نیاید قدر ثانیه ها را می فهمی. 

زندگی همینه همین که تو داری این مطلبو می خونی و ازش می گذری و میری سایت بعدی  

زندگی همینه باور کن در لحظه ها زندگی کن و حالشو ببر . دنبال زندگی نگرد تو مشتته

انتقال آب خزر به کویر مثل رویا است

این روز ها طرحی که سالهای سال است ذهن دولتمردان دور های مختلف را مشغول کرده است با حضور ریاست جمهور در مازندران کلید خورد ولی آیا این طرح زیاد رویا پردازانه نیست.خواستم چند سوالی را برای خودم و برای  برای ثبت در تاریخ خودم اینجا بنویسم. 

گفته می شود: آب برای انتقال شیرین خواهد شد.با توجه به شوری بالای آب خزر شیرین کردن آب آن هم برای استفاده از مصارف کشاورزی و صعتی به صرفه است؟ 

با توجه به ژئومورفولوژی مسیر عبور که باید از البرز عبور کند عبور از این ارتفاعات امکان پذیر  و اگر امکان پذیر است به صرفه اقتصادی دارد؟ 

آیا با توجه به زمین های منطقه کویری زمین کافی و مناسب در منطقه برای این انتقال وجود دارد؟

آیا تغییرات و مشکلاتی که اینگونه پروژه ها بر طبیعت تحمیل می کند در نظر گرفته شده است؟

آیا در مورد مشکلات حقوقی برداشت این حجم آب از خزر که بین ۵ کشور مشترک است اندیشیده شده است؟ 

آیا واقعا می توان تصور کرد دو سال دیگر جشن اتصال کویر به دریا برگزار خواهد شد؟  

از خزر تا کویر

 

اگر جواب تمام سوالات فوق به گونه ای باشد که این طرح اجرایی گردد و روزی وقتی از کویر عبور می کنی مست سرسبزی شوی نام این دولت در تاریخ ایران برای همیشه ثبت خواهد شد. 

منتظریم........ 

شبکه های ماهواره ای منشا زلزله ای آرام و بی صدا

شما اگر بخواهید چوبی را یکدفعه و با قدرت بشکنید حتما صدا خواهد کرد ولی اگر نیرو را به آرامی و در طول زمان وارد کنید بدون هیچ صدایی آنرا خم خواهید کرد. همه زلزله  را یا دیده ایم و یا حداقل احساس کرده ایم زلزله حاصل شکست ناگهانی لایه های زمین است که در یک لحظه تمام دنیا را از اتفاق رویداده آگاه می کند ولی از طرف دیگر هم لایه های چین خوره زمین را دیده اید منبع انرژی هر دو یکی است اولی در یک لحظه و پرسر و صدا و دیگری در طول زمان و به آرامی و بدن سر و صدا است. شما برای زلزله سریعا به فکر فرو می روید واقدام می کنید کمک می کنید بازسازی می کنید ولی برای چین خوردگی اصلا احساس هم نمی کنید دارد اتفاقی می افتد . آنان که دنبال تغییر فرهنگ جوامع هستند فهمیدند که باید برای تغییر فرهنگ  جوامع روش چین خوردن را انتخاب کرد نه زلزله را . و اینگونه شد که تعدادی زیادی شبکه تلویزیونی ماهواره ای راه اندازی شد تا به آرامی در فرهنگ جوامع تغییر ایجاد کنند.  

مدتی هست در محیط خاصی قرار گرفتم که شبکه های ماهواره ای رو مشاهده می کنم . خوب انواع و اقسام دارند که من کاری ندارم منظور من شبکه هایی است که سریال ها را پخش می کنند . اول بگویم نه آدم متعصبی هستم نه مذهبی خاص نه اعتقادات خاصی دارم . یک نفر مثل همه. اینو برا این گفتم که نظرمو مثل یک آدم عادی جامعه بخونید. 

 می گفتم نظرم شبکه هایی هست که سریال ها آمریکای جنوبی و گاهی ترک را پخش می کنند. این سریال ها اغلب حرف هایی را مطرح می کنند که در جامعه مابرای سال ها تابو بوده است . روابط راحت زنان و مردان متاهل با هم -   روابط با همجنس  و انواع روابط دیگه ای که اساس همه شون نیاز جنسی افراد هست. به نظر می رسه در این سریال چیزی جز سکس وجود ندارد. اساس و پایه آنها بر همین نیاز انسان که بسیار هم کشش دارد می باشد. نمی دانم این مسائل در آن جامعه ها چقدر رایج است و این سریال ها چقدر واقعیت های آن جوامع را نشان می دهد . ولی برای جامعه ما در حال تابوشکنی است . برای اولین بار شاید یک جمله نامناسب را بشنوید عکس العمل نشان دهید ولی یکی ازواقعیت های مغز انسان این است که به مرور زمان سازگار می گردد و به تدریج قبح مسائل در ذهن و فکر و عقیده می ریزد. شاید شما آدم مقید و معتقدی باشید ولی بعد از مدتی بدون اینکه بخواهید قید و بند هایی که اصالت یک جامعه را حفظ می کند از پایتان باز می شود. از طرفی اینگونه مسائل برای نوع بشر ذاتا کشش دارد از طرف دیگر در جامعه متفاوت ما کشش آن چندین برابر است .حالا این دو مورد را در کنار وقت خالی جامعه ما بوپژه برای زنان خانه دار و کودکان و جوانان بیکار قرار دهید . کشش ذاتی هستد محدودیت ها و شرایط متفاوت جامعه ما هست وقت و زمان خالی هم به مقدار کافی هست باعث می شود این نوع شبکه ها  با جذابیت هایشان وقت وزمان خالی را پرکنند . پرکردنی که شخص را از اعتقادات و پایبندی ها در طول زمان خالی می کند . این سریال جدای از اینکه در آن شبکه بار ها تکرار می شود چندین بار هم در صحبت ها و مکالمات ما مطرح می شود و تکرار و تکرار آنرا تبدیل به یک اتفاق عادی و روزمره می کند. تعدادی افراد هم که این سریال ها را می بنند احساس می کنند قید وبند ها پای آنها را بسته است و عقب مانده هستند تلاش می کنند قید و بند های را بردارند و خود را مترقی نشان بدهند . اینگونه است که هنجارهای یک جامعه در درازمدت بی صدا در هم می شکند . 

  نمی دانم راه حل آن چیست بزرگان می دانند فقط می دانم یک زلزله آرام و بی صدا در طول زمان در فرهنگ صورت خواهد گرفت و به اسم ترقی جامعه ما را دگرگون خواهد کرد . این اتفاق می افتد فقط زمان آن فرق می کند . اگرچه معتقد به آزادی هستم و معتقدم که با روش های زوری نمی توان جلوی نفوذ تکنولوژی را گرفت ولی معتقدم باید راه بهتری و توانا تری در مقابله با این امواج خانمان بر انداز اندیشید. شاید تنها راه برای حفظ فرهنگ های اصیل در جامعه ما کارهای فرهنگی باشد ولی به نظر می رسد هجوم ها بسیار بیشتر از مقابله های ماست . اگر چه ما ملتی هستیم که بسیاری از هجوم ها را پاسخ داده ایم ولی گاهی هم مغلوب شدیم . من برای مغلوب شدن در این جنگ تمام عیار نگرانم .نگران روزی هستم که ..... 

لطفا برای کرسی سبز مجلس با عقاید ملت بازی نکنید

رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن (ع) و امام رضا (ع) تسلیت باد. 

این پیامک امروز بیش از ۱۰ بار برای من اومد هر بار هم اسم یک نفر که اصلا نمی شناسمش زیر آن نوشته شده بود . آقای دکتر هرمز .... آقای دکتر شاپور.... آقای مهندس.... الی آخر  

نمی دونم این آقایون دکترا  مهندسا  وکیلا و... تا حالا کجا بودند که تازه یادشون اومده برامون پیام تسلیت بفرستند . اوه ه ه ه ه راستی اینا کاندیدا ها هستند حالا دوزاریم افتاد ولی با معرفتا رحلت حضرت رسول (ص) و شهادت ائمه رو وسیله رسیدن به صندلی سبز و کرسی وکالت ملت و اون حقوق یک ملیونی قرار ندید تورو خدا . من یکی با این کارتون نه تنها بهتون رای نمی دم که به بقیه هم می گم به شما رای ندن. شما که الان برای رسیدن به هدف از هر وسیله ای استفاده می کنید فردا که به هدف رسیدید چه می کنید. خدای من   

دوباره انتخابات و دوباره جبهه ها

دوباره داره انتخابان تزدیک می شه و انواع جبهه ها را ه افتاده و فعال شده جبهه متحد  - پایداری - جبهه ایستادگی و جبهه های رسمی و غیر رسمی  بی صدا و با صدای دیگه. ولی جبهه خیلی ها مثل من رو به یاد جبهه جنگ می اندازد . آیا واقعا جنگه کی با کی  اصلا سر چی  سر همین چند تا صندلی سبز که حقوقشون یک ملیون تومن هست شاید هم غنیمت های جبهه ها قابل توجه است . یکی بگه توی این جبهه ها چه خبری آخرش از این جبهه ها در میاد که همه دوست دارن جبهه تشکیل بدن و برن به مردم خدمت کنند

خونه خریدن

مدتی نبودم درگیر خونه خریدن بودم خونه که چی بگم یک آپارتمان فکسنی  

این خونه خریدن هم عجب ماجراییه ها

حکایت اینترنت چلاق ما

مشغول کاری داری وبلاگت رو آپدیت می کنی ناگهان اینترنت دچار حادثه می شود می گویی حتما مشکلی در  اتصالات پیش آمده چک می کنی همه چیز درست است تصمیم می گیری به شرکت زنگ بزنی می گویند خراسان جنوبی کلا مشکل دارد، ولی بعضی سایت ها باز می شود جانم آن هم با چه سرعتی ، انگار حادثه فقط اینترنت را چلاق کرده چون بعضی قسمت ها کار می کند و بعضی دیگر نه. تازه یه جورایی با عث بهتر شدن بعضی قسمت ها هم شده است. بازهم تلاش می کنی ولی فایده ای ندارد آخه وقت نداری و باید هرچه سریعتر وبلاگ را آپدیت کنی و مرخصی اداره را هم رد کنی و گرنه غیبت می خوری. بعضی سایت های دیگر را چک می کنی نه انگار بعضی سایت ها کاملا باز و بعضی در خفقان کامل است. هیچ را بطه منطقی هم بین سایت هایی که بالا می آید و آنها که بالا نمی آید پیدا نمی کنی. مثلا  خبرگزاری مهر و فارس بالا می آید و ایسنا و ایلنا نه ، کمیته ملی المپیک بالا می آید و فدراسیون فوتبال نه، سایت تابناک و فردا با سرعت برق بالا می آید ولی برای سایت الف و جهان وعقاب نیوز نه، آنقدر چرخونک  دور خودش می چرخد تا سرگیجه اش می گیرد و با چهره ای سفید به زمین می افتد. نمی دانم این حادثه چیست که هر چند وقتی باعث چلاق شدن اینترنت می شود آقا تو رو خدا به یک دکتر درست و حسابی  نشونش بدین خدای نکرده زبونم لال مرض لاعلاجی نگرفته باشه.  گاهی آرزو می کنی کاش وقتی می ره کامل به کما بره و برای همه سایت ها فقط دور خودش بچرخه و هیچی رو بالا نیاره تو هم نفس راحتی بکشی ولی نه خدانکنه . انگار صاحبش دعای منو فهمید و از ترس پاشو از روی  سیم برداشت اینترنت اومد . ایشالا خدا اینترنت چلاق ما رو شفا بده

جمعیت دنیا 7 میلیاردی شد

سازمان ملل اعلام کرد امروز 31 اکتبر مصادف با 9 آبان هفت میلیاردمین کودک زمین متولد شد . یعنی الان 7 ملیارد نفر در این کره خاکی زندگی می کنند. یک سوم این جمعیت تنها در 2 کشور چین و هند زندگی می کنند.

هشت میلیاردمین نفر سال  2025 و ده میلیاردمین نفر سال 2100 بدنیا خواهد آمد. 

آیا منابع زمین هم هماهنگ با این رشد جمعیت رشد می کنند؟ امیدوارم اینگونه باشد و گرنه روز های سختی در انتظار بشر خواهد بود. 

سرهنگ هم تمام شد.

یادمه زمان جنگ ما تنها با ۲ کشور عربی روابط خوبی داشتیم کشور سوریه و لیبی. همیشه در صدر اخبار بودند و علی رغم اختلافاتی که با آنها داشتیم به دلیل اقتضای سیاسی  از کشور جماهیری لیبی  بعنوان کشور دوست و برادر نام برده می شد . در طول همه این سال ها نام سرهنگ قذافی در اخبار بود چون آدمی متفاوت ومنحصر به فرد بود. با انواع و اقسام قیافه ها داستان ها و مسائل سیاسی و شخصی سعی می کرد درصدر اخبار وجود داشته باشد. مردی انقلابی که به دیکتاتور تبدیل شده بود و ۴۲ سال با قدرت کامل بر لیبی حکم رانده بود . با شروع بهار عربی مخالفان وی  هم به پا خواستند ولی او بعد از ۴۲ سال حاضر به ترک قدرت نشد . بعد از ۸ ماه کار به جایی رسید که از لوله فاضلاب بیرونش آوردند و با خفت و خواری وی را کشتند. بعد هم آنقدر جنازه اش ماند که بو گرفت و سپس در بیابانی که کسی نمی داند کجاست دفن شد.  

قذافی دیروز

 قذافی امروز 

هدفم از این نوشتار یادآوری چند سوال بود. 

آیا ۴۲ سال حکومت مطلق به این خفت و خواری آخرش می ارزه؟  

چرا حاکمان حاضر نیستند علی رغم نارضایتی مردم تا آخرین لحظه حکومت را ترک کنند؟ 

چگونه فرد انقلابی مثل سرهنگ قذافی به دیکتاتوری تمام عیار با دم و دستگاه پادشاهی تبدیل می شود؟ 

آنچه به ذهن ناخودآگاه تان می رسد را جدی بگیرید

دیشب قرار شد برای یکی همکاران ماشین به فرودگاه دزفول بفرستیم . به راننده اطلاع دادم که ساعت هفت و نیم صبح فرودگاه باشد . دیشب که برای وی توضیح می دادم وشماره تلفن مسافر را به وی می دادم یادمه گفتم که فرودگاه دزفول . حالا چگونه فکر کرده فرودگاه اهواز نمی دانم ولی به هر صورت در آخرین لحظه که داشتم از وی دور می شدم به ذهنم آمد که نکنه اشتباهی بره اهواز برای همین مجددا گفتم فرودگاه دزفوله ها ولی احتمال می دادم این آخرین جمله را نشنیده باشه. ولی دیگه زیاد اهمیت ندادم . ساعت ۸ صبح زنگ زده می گه من اهوازم ولی ایشون اومده فرودگاه دزفوله . دقیقا همان چیزی که به ذهن ناخودآگاهم رسیده بوده. جدای از اینکه چی شد که این اشتباه اتفاق افتاد می خوام بگم اگه چیزی به ذهنتون رسید حتما قرص و محکمش کنید و انجامش بدید چون حتما اتفاق می افته . این موضوع را برا این نوشتم که بارها برام اتفاق افتاده  

آیا واقعا خدا نقاله بر می داره و زاویه اندازه می گیره؟

امروز یکی از همکاران که آدم معتقد و مقیدی است به کمپ ما اضا فه شد . صبح آمده دفتر می گوید دستشویی اتاق زاویه اش با قبله کم است و کل کانتینر باید بچرخد . از آنجا که مسن بود و وظیفه داشتم احترام ایشان را حفظ کنم برایش توضیح دادم که بالاخره همان مقداری که زاویه دارد کافی است. قبول نکرد گفتم شما یه مقداری کج بشینید می گه دستشویی فرنگی است و کج نشستن مشکل است . گفتم آخه خدا که مثل ما آدم ها مته به خشخاش نمی ذاره می گه نه باید کاروان را بچرخانیم . بالاخره بدون گرفتن جواب گذاشت و رفت . ساعتی بعد برگشت و گفت قطب نما گذاشتم زاویه خوب است و مشکلی ندارد.  

من هنوز دارم فکر می کنم آیا واقعا خدا می خواد همه چی آنچه کرده ای را رها کند نقاله بردارد و بخاطر کم بودن زاویه تنبیه ات کند. من فکر می کنم این مسائل ناشی از این است که خدای به آن بزرگی را با این فکر کوچک خودمان می سنجیم نظر شما چیه؟ 

فقط یک ربع تا آبشار شوی

امروز با همکارم رفتیم از یکی از مسیرهای کار بازدید کنیم  وقتی کار تموم شده بود می خواستیم برگزدیم دیدم نوشته 20 کیلومتر روستای گردشگری شوی گفتیم وقت که داریم بریم اینجا را ببینیم  آقا چشم تان روز بد نبینه تمام این 20 کیلومتر خاکی و کوهستان و در حال ساخت و ساز بود  بطوری که بجز ماشین کمک دار و نیسان نمی توانست عبور کند . هی رفتیم و نرسیدیم.  خوب بود  گاهی در اطراف جاده می شد عشایر را ببینیم و سوالی بکنیم خلاصه این 30 کیلومتر فکر کنم 1 ساعت طول کشید . رسیدیم به جایی که دیگر امکان ادامه راه با ماشین نبود چند خانه و چادر عشایری آنجا بود پرسیدیم شوی کجاست گفتند همین پایین دره یک ربع ساعت تا آبشار راهه شوی هم جلوتره . خلاصه به دوستم گفتم یک ربع که چیزی نیست بریم یه عکسی بگیریم و بیام . فقط با یک بطری آب نیم لیتری و یک کیک راه افتادیم . چشمتان روز بد نبینه هی رفتیم و نرسیدیم یک قسمتی هم مسیر را گم کردیم وبا کلی زحمت از یک پرتگاه پایین رفتیم ولی در پرتگاه دوم ماندیم مجبور شدیم برگردیم و با کلی زحمت راه اصلی را پیدا کردیم بالاخره بعد از یک ساعت و نیم رسیدیم آبشار. چند نفری آنجا بودند می گفتند یک ربع دیگر تا شوی راه  است(احتمالا از همان یک ربع ها بود) ما چون برنامه ای نداشتیم به گروه هم خبر ندادیم مجبور شدیم برگردیم بالاخرخ روستای شوی را ندیده برگشتیم ولی خوب آبشارش بسیار باحال بود خدا قسمتتون کنه . 

یک ربع تا آبشار شوی 

با دوستم کلی فکر کردیم که چرا این مرد محلی به ما گفت فقط یک ربع راه است . در نهایت به این نتیجه رسیدیم چون وی عشایر است و سال ها از کوه ها بالا و پایین رفته است آزموده است و از طرفی هم راه را هم بلد است واقعا می تواند در یک ربع برود ولی آدم های شهرنشین و کوه نرفته ای مثل ما همینکه سالم برگشته ایم باید خدا را شکر کنیم.

 

عواقب قبولی بیشتر دختران در کنکور

 نتایج کنکورهای  سال ۱۳۹۰ اعلام شد و تعداد دیگری از جوانان در جستجوی آرزوها راهی دانشگاه ها شدند. اما نتایج دانشگاه ها قابل توجه و قابل تامل است. درصد قبولی دختران از ۲۸ درصد اوایل انقلاب به ۶۴ درصد در سال های اخیر رسیده است. اینکه چه شد که این اوضاع پیش آمد بماند چون دلایل مختلفی دارد و نیاز به بحثی طولانی ولی مطلب من عواقب افزایش دختران دانشگاهی بر پسران است. 

 

امروزه همه ما در اطرافمان دختران لیسانسه  ای را می شناسم که با مردان زیر دیپلم و یا ذیپلم ازدواج کرده اند و چه بسیار دختران تحصیل کرده ای که در خانه مانده اند. 

به هر صورت به ازای هر ۶ دختر ۴ پسر تحصیلات دانشگاهی دارند و ۲ نفر دیگر باید با کسانی ازدواج کنند که تحصیلاتی در حد دیپلم یا پایین تر دارند و یا اینکه هر گز ازدواج نکنند . اگر ازدواج نکنند معضلات خاص خودش را دارد . اگر ازدواج بکنند با شرایط تحصیلی پایین تر از خود معمولا در زندگی به مشکل می خورند چه این مشکل به بیرون درز کند و چه نکند.  

اما مشکل کجاست: در جامعه ما که هنوز هم که هنوز است تحمل مدرک بالاتر زن برای مرد دشوار است . خدانکند زن روزی مدرک خودش را به سر  مردش بزند که مشکل مضاعف می شودو آنوقت است که مرد از کوره در می رود و الی آخر.نگید این اتفاق نمی افته که می دونید این اتفاق میفته چه به عمد چه به سهو چه واقعی چه با سوء تفاهم  چون مرد غرور داره وحتی یک اشاره زن یا یک عمل زن هم می تونه این موضوع رو در ذهنش تداعی کنه. 

مسلما دختری که زحمت کشیده تحصیل کرده کار می خواهد. از طرفی شاید برای همه کاری که انتظار آنرا دارند نباشد که نیست در نتیجه باعث سرخوردگی می شود از طرف دیگر هر چه دختران بیشتر موقعیت های کاری را اشغال کنند از فرصت های آقایان کم می شود. خوب حتما می گید حقشونه آره ولی فکر کنید از طرفی بیکاران مرد افزایش پیدا می کند و دوباره ازدواج ها به تاخیر می افتد که عواقب خاص خودش را دارد. از طرف دیگر در جامعه ما مرد نان آور خانواده است و اگر نتواند کار مناسب گیر بیاورد چه مشکلاتی که پیش می آید ولی زن اگر کار پیدا نکرد هم نکرد اتفاقی خاصی نمی افتد چون نان مرد را می خورد.(به درست وغلط این مسائل فعلا کاری ندارم فقط شرایط را می گویم)

موضوع دیگه اینکه این دخترا که به دانشگاه می روند و درس می خوانند به دلیل همگون نبودن ورودی تعدادی از آنها بدون شوهر می مانند و هی درس  می خوانند وهی مدرک بالاتر  می گیرند وهی توازن به هم می خورد و هی دختران در خانه مانده زیاد می شوند و هی و افسرده و سرخورده می شوند و عوارضی که به دنبال دارد.   

دختری که خودش از بی شوهر مانده ها بود می گفت الان فکر خیلی از دخترا شده : 

اگر پیدا نکردی شوی   زگهواره تا گور دانش بجوی

 بحران دختران

الا فکرش را بکنید در این طرف تعدادی پسر ایستاده اند که کار مناسب گیر نیاورده اند و تا کار نباشد پول نیست و تا پول نباشد زن نیست . این افراد آستانه تحملی دارند و بسیاری به گناه می افتند. در طرف مقابل دخترانی ایستاده اند که تحصیل کرده اند احتمالا کار هم گیر آورده اند ولی چون پسر هم کفو شان سراغ آنها نیامده و پسرای پایین تر هم یا نیامده اند ویا دست رد به سینه آنها زده شده  باز بدون شوهر می مانند و باز تکرار داستان بالا. 

مثل اینه که هر ۲ تا یک طرف جو بودند ولی به دلایلی دختره پریده اونطرف پسره نمی تونه مجبورن از ۲ طرف به هم نگا کنن و هی قورت بدن ولی تا کی می تونن قورت بدن اگر هم اینپرید اونور جوی و با همه ازدواج کردند همیشه همین لبه جو هستند و هر روز احتمال دارد بیفتند توی جوی و شاید هم یکی اونیکه رو هل بده و از جوی انطرف بندازه و دوباره از داستان از نو شروع بشه . 

 ای کاش فکری بشه که باهم برن کنار جو با هم رد بشن و باهم بمونن.

ا

قضاوت بر اساس ظواهر

سال ها پیش باغچه ای داشتیم که در آن تربچه کاشته بودیم. روزی برای در آوردن چند تربچه اقدام کردم و طبیعتا اونهایی که برگهای بزرگتر و بیشتری داشتند را انتخاب کردم ولی در کمال ناباوری تربچه آنها کوچک بود و چند تربچه دیگر که برگ های کوچکی داشتند ولی تربچه آنها بزرگ بود. به نطر می رسید یکی همه قدرتش را در برگش جمع کرده وآن یکی برعکس و شاید هم دلیل فنی داشت که حتما دارد و من نمی دانم ولی همانروز ناخو دآگاه این به ذهنم آمد که هر بزرگی بزرگ نیست و هر کوچکی را نباید کم اهمیت شمرد. شاید کم نباشند مواردی که با دیدن ظاهر قضیه حرفی زده ایم و تصمیمی گرفته ایم ولی نتیجه آنی که باید باشد نبود وشاید ضرر هم کرده ایم .پس همیشه عمیق تر قضایا را ببینیم. 

امروز همینکه این طرح را دیدم گفتم چقدر قشنگ و گویا طراحی کرده و تصمیم گرفتم اینجا بگذارم دست طراح درد نکنه. 

قضاوت بر اساس ظواهر

و او هنوز می خندد

یادمه زمانی که تو مدرسه معلم چیزی می پرسید و جواب را نمی دانستیم سعی می کردیم علی رغم ترس و نگرانی  لبخندی به معلم تحویل دهیم تا بلکه این لبخند باعث گریز از تنبیه معلم بشود. 

 حالا حکایت رئیس فدراسیون فوتبال ما و گند های فوتبالی شده . گند هایی که انگار چیزی عادی شده و اتفاق خاصی نمی افته . یک روز باشگاه استقلال فکر می کنه خونه خاله است و با توجیهاتی بچگانه اسامی بازیکنانشو نمی فرسته اونا هم می گن خوب فرصت تموم شده و شما ...  روزی دیگه آقایان بخاطر یک اشتباه ساده در مورد تیم ملی امید باعث می شن تیم در مقابل عراق بازنده اعلام بشه و امید ۲۰ ساله ملتی بر باد بره . حالا هم که آقایان بخاطر یک اشتباه بچه گانه و گذاشتن یک بازیکن دو اخطاره در ترکیب تیم سپاهان تیم را بازنده می کنند تا برای اولین بار یک تیم علی رغم اینکه هر دو بازی خود را در بازی رفت و برگشت برده بازنده بشه و موارد ریز و درشت دیگر.   

و او هنوز می خندد شاید چند روزی گم بشه ولی خنده از لباش کنار نمی ره . فکر کنم از عمق جانش به این موضوع اعتقاد داره که خنده بر هر درد بی درمان دواست. اینم نعمتی که خدا داده و  ایشان هم  راضی باشن یا نباشن به ملت تزریق می کنه امیدوارم در محل تزریق اشتباه نکنه حداقل. 

و او هنوز می خندد

دستمبو و دستمبو فروش

یار دستمبو به دستش بود و دستمبو به دستم داد و دستم بوی دستمبوی دست او گرفت.  

من به قربان چنان دستی که دستمبو به دستم داد و دستم بوی دستمبوی دست او گرفت.  

 

دستمبو از خانواده طالبی و بسیار کوچکتر از آن می باشد. این میوه به دو صورت کره ای و بیضوی وجود دارد و اندازه آن از یک تخم مرغ تا ۶  یا ۷ برابر آن می باشد. مشخصه دستمبو بوی بسیار خوش آن است که انسان را جذب می کند. به نظر می رسد هر چه آب آن تبخیر شود و چروکیده گردد بوی آن بیشتر می گردد. معمولا برای خوردن استفاده نمی گردد. 

 

دستمبو  

 

چند وقت پیش به پنجشنبه بازار رفته بودم پسرکی تعداد حدود ۲۰ دستمبو را در سبدی ریخته بود و مشغول فروش آن بود . هر دانه نسبت به اندازه آن ۲۰۰ یا ۳۰۰  تومان . با خودم فکز کزدم که این اگر همه اینها را به بالاترین قیمت بفروشد هم باز پول کفشش در نخواهد آمد. بهر صورت من هم ۲ تا خریدم و با گرفتن عکس برای همیشه از صحنه مثل همه دور شدم بدون اینکه کمی عمیق تر به پسرک و دستمبوها  فکر کنم.  

چقدر از این مسائل در اطراف مان زیاد است که به عمد یا به  سهو بدون هیچ تفکری و حتی نگاهی  به راحتی  از کنار آنها می گذریم و هیچ اتفاقی هم نمی افتد و چرخ زندگی مثل همیشه می چرخد.

پسرک دستمبو فروش

مبارزه صلواتی با وهابیت در بقیع

در کنار ائمه بقیع یکی از افراد عربستان و به عبارتی وهابی ها مشغول ارائه توضیحات و تبلیغات می باشد . زائران که  اکثریت آنها ایرانی هستند از آنجا که هیچ کاری نمی توانند انجام دهند فقط صلوات می فرستند تا صدای تبلیغات چی گم شود . ولی انگار او به این قضیه عادت دارد و در مابین ثانیه ای صلوات ها صحبتش را ادامه می دهد و هیچ توجهی به این موضوع ندارد. یکی از شرطه ها انگار صبرش تمام می شود و به چند نفر که در واقع شروع کننده اصلی صلوات ها هستند تذکر جدی می دهد . صدای یک نفر هم بلند می شود آقایون کافیه از اینا بعید نیست یه دفعه در را ببنددند و همه را بیرون کنند و با این تذکر از شدت صلوات ها کاسته می شود . 

 

 

 جالب اینکه یکی با خواندن و تفسیر آیه و حدیث از محمد (ص) و کتاب محمد به اندیشه خودش سعی در هدایت دارد و دیگری با صلوات بر محمد (ص) و ال محمد سعی در حفظ هدایت خویش. چرا اینقدر تضاد در امت محمد؟

زیراب زنی

تا توانی کم بزن زیراب کس  گر زدی جانا بزن تا ته بزن    

حتما میگید یعنی چی 

ادارات و کارهای ما پره از فعالیت های زیراب زنان عزیز و مبارز که لحظه ای از فعالیت باز نمی مانند. 

همه ما شده در مواردی به عمد یا سهو لازم بوده یا نبوده  مفید بوده یا نبوده حقش بوده یا نبوده زیراب کسی رو زده باشیم  مثلا من یک دفعه در مورد یک پروژه کلی حرف زدم ولی بعد فهمیدم داشتم زیراب یکی از همکاران را می زدم من قصدی نداشتم هدفم تشریح شرایط بود ولی به هر صورت همه گفتند زیراب مهران را زدی وقتی خودم هم فکر کردم دیدم می تواند درست باشد. اگر چه من به شوخی گذراندمش ولی زیرآب بود شاخ و دم نداشت که. 

اما چرا می گم تا ته بزن. توی یکی از پروژه ها دوستی بود هر روز می آمد و زیر آب یک نفر دیگررا می زد و از آنجا که من قدرتی داشتم می خواست من اخراجش کنم ولی خوب تاثیری نداشت تا اینکه جند روز بعد یکی زیرآب اخودش را از کانال قویتری زد و کله پا شد.  

یکی از دوستانم می گه  در محیط کار ما شخصی هستکه بسیار سخت کوش و در کار جدی است کار کردنش نمونه است ولی یک اشکال کوچولو داره (البته بعضی ها هم معتقدند خیلی بزرگه)اونم اینکه استاد زیر آب زنیه جه به عمد جه به غیر عمد چه مفید چه غیر مفید چه حقش باشه چه نباشه. البته ایشون هیچ قصدی نداره اقتضای طبیعتش این است .می گفت  این جور افراد جند ویژگی دارند که بیشتر از همه خودشان را آزار می دهند اول اینکه همیشه ذهن شان درگیر است و بد بین هستند چون همیشه برای افراد مختلف ایراد می تراشند و دنبال فرصتی برای زیراب زدن هستند.بسیار خود خور هستند وخود و اطرافیان را اذیت می کنند. دوم اینکه وقتی پیش احمد و محمود زیراب می زنند فکر نمی کنند شاید به دلیلی این به اون بگه بنابراین خیلی راحتند فقط می گویند به فلانی نگی ها اینها امروز زیراب فلانی را پیش تو می زنند و فردا زیراب تو را پیش نفر دیگه ای .

سوم اینکه علی رغم ویژگی های مثبتی که همه ما شاید داشته باشیم و ایشان هم دارد این افراد دروغگو هستند چون به هر صورت یکی پیدا میشه میگه تو فلان جا این حرفو در مورد من زدی و وی هم مجبور است به انواع موارد متوسل شود تا از خود رفع اتهام کند و جالب است که همین وسط مجبور می شود زیرآب شخص دیگری را هم بزندو میگه نگی ها و حواسش نیست که دارد زیرآب زنیش را تایید می کند. از نکات منفی این دوست ما اینه که تنها با یک جمله شنیده اعتماد می کنه و با اطمینان موضوع را برا همه میگه فلانی اینکارو کرده و آبروی افراد را می برد. که در اغلب موارد یا دروغ است یا بسیار رقیق تر از آنچه که نقل می شود است. 

خلاصه آقا مواظب زیرآب زنان و زیرآب زنی و زیرآب خوری خودتان باشید. البته دوستم تاکید می کرد که بعضی ها مثل دوستش علیرغم اینکه همه به زیرآب زنی می شناسنش ولی کوتاه نمی یاد که نمی یاد چون  

 زیراب زنی ایشان نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است.

چرا روز دختر داریم روز پسر نداریم

سال ها روز زن داشتیم روز مر د نداشتیم . روز مادر داشتیم روز پدر نداشتیم. بالاخره اونکه درست شد هر چند ابهت روز زن و روز مادر رونداره ولی دلمون خوشه حداقل که یه شرتی  زیرپوشی چیزی به مردها هم تقدیم می شه . حالا مونده روز پسر مدت هاست روز دختر داریم(هرچند هیشکی جدیش نمی گیره و فقط تلویزیون یه کم شلوغ می کنه) ولی روز پسر نداریم آقا مگه ما چی کم داریم از دخترا . تازه ... بگذریم. 

بنابراین در راستای رفع تبعیض جنسیتی و ایجاد توازن خواهشمندیم هر چه سریعتر روزی را بعنوان روز پسر انتخاب و در مراسمی توسط ریس سازمان پسران از آن  رونمایی نمایند در غیر اینصورت بر خلاف دختران  پسران بایدسالها  منتظر روز مرد باشند و سالهای بدون روز را سپری نمایند تا مرد شوند و روزدار شوند.   در ضمن خواهشمندم به منظور سو استفاده نکردن افراد مرز روز دختر و روز رن و روز پسر و روز مرد را مشخص نمایید. تا کسانی که جایزه و لوح تقدیر می دهند مجبور نباشند سالی ۲ بار برای یک شخص هزینه کنند و بعضی ها هم خودشان را در ۲ روز جا بزنند و سو استفاده نمایند. 

به امید روزی که پسرها هم روزدار شوند و از این روزگار بی روزی درآیند.

نمازخانه یا خوابخانه

سلام  

من الان در نماز خانه فرودگاه تهران هستم به علت مشکلاتی که پیش آمد مجبورم جند ساعتی در فرودگاه منتظر پرواز بعدی باشم. در نمازخانه جندین جا برگه زده که در نمازخانه نخوابید  غذا نخورید وبا موبایل صحبت نکنید . ولی تقریبا هر کی وارد می شه بیشتر حدس می زنه اینجا خواب خانه است تا نمازخانه  حتی جند تایی هم که از در اومدن همینو گفتن که انگار اینجا خوابگاهه. از نمازخانه خانمها که در مجاورت اینحاست هم صدای خانمی آمد که می گفت بلند بشید خانمها مگه اینجا خوابگاهه. خلاصه اوضاعی است اینجا . موبایل ها هم هر چند دقیقه زنگ می زنن. واقعیتش با خودم فکر می کردم این نوشته ها را برا کی به درو دیوار زدن . ولی فکر کردم به این بنده خداها که حتما حسابی خسته هستند و چشمشان از خواب باز نمی شود(به کسی نگید خودمم یک بار همین جا چرتی زدم). همین حالا شخصی که از خدمه است و دم در نشسته اومد همه را بلند کرد ولی به محض خروج وی از در اوضاع به حالت اولیه برگشت . یک نفر هم داره با موبایلش بازی می کنه و اصلا فکر نمی کنه توی نمازخانه است و صدای بلند بازی مزاحم نماز بقیه می شه یکی از همین افراد خواب بهش اعتراض می کنه و اون بازی رو نیمه تمام رها می کنه.خلاصه نمی دانم کاش می شد این بغل یک تابلو می زدن می نوشتن خوابخانه اونوقت نه این بنده خدا ها سرگردون بودن نه نمازخانه می شد خواب خانه 

این عکس را هم همین حالا گرفتم  

نماز خانه فرودگاه مهرآباد

یادش بخیر زمانی اسم دانشجو و دانشگاه ابهتی داشت

امروزه اگر صفحات روزنامه را ورق بزنی به آگهی های برمیخوری که حسابی به فکر فرو می روی و آخرشم بدون هیچ نتیجه برمیگردی سر کار و زندگی خودت.

چند روز پیش یک روزنامه محلی را  ورق می زدم دیدم  شهرداری یکی از شهر های خراسان جنوبی هم دانشگاه زده و دزر رشته معماری و فناوری اطلاعات دانشجو می پذیرد. آنهم شهرستانی که یکی دو سال پیش مرکز بخش بوده .کی مجوز می ده کی تصویب می کنه کی درس می ده و اینکه اصلا شهرداری را چه به این کار ها بماند که حتما می گویند  مگه ما از آتشنشانی ، بهزیستی و هزار یک جای دیگه چه کم داریم. راستی  اصلا شما چکاره ای سر پیازی یا ته پیاز . از اینگونه موارد زیاد دیده ام نمی خواهم نام ببرم که به کسی زیاد بر بخورد شما هم بدون شک دیده اید.

دوستی داستان جالبی در مورد بعضی رشته ها تعریف می کرد که مرورش خالی از لطف نیست. . می گفت یک نفر می خواست درس بخونه گفت چه رشته ای بخونم که نوبر باشه و با بقیه متفاوت باشه و کمتر هم فارغ التحصیل داشته باشه. رندی راهنماییش کرد برو رشته اژدها کشی بخون . رفت دنبال این رشته دید داخل کشور نیست گفت می رم خارج کشور . رفت لیسانس گرفت برگشت دید براش کار نیست گفت می رم فوق می گیرم رفت خوند و برگشت گفتند ما برا شما کار نداریم . گفت می رم دکترا می گیرم دکترا را گرفت و برگشت گفتند کار نداریم ولی جلسه گرفتند و گفتند نمی شه آخه دکترای مملکت بیکار باشه دیدن هیچ کاری ندارند تصمیم گرفتند یک دانشگاه بزنند و وی تدریس کند. بعد مدتی فارغ التحصیلان بیرون آمدند . برای اینها چه کنیم فوق لیسانس و دکترا گذاشتند . بعد فارغ التحصیلی گفتند چه کنیم تصمیم شد دانشگاه آزاد بزنند و بدنبال آن پیام نور و سپس کاربردی بعد غیر انتفاعی نوع اول و نوع دوم و حالا دیگه به شهرداری و بهزیستی و .... رسیده که دانشگاه می زنند احتمالا مرحله بعد دهیاری روستای ماست که دانشگاه می زنه ودهیار محترم در مورد روش های نوین   ... تدریس می کنه  خدابخیر کنه آینده جوانان مدرک به دست و بیکار و دختران لیسانس بدست در جستجوی شوهر را.

میمون ها بر فراز جبل النور (غار حرا) چه می کنند؟

در فر هنگ ما معمولا تشبیه کردن کسی به میمون توهین بزرگی است. حضور میمون در محلی نوعی احساس بد را به آدم تلقین می کند. منطقه خشک و بی آب علفی همچون عربستان محل زندگی میمون نمی باشد. قبلا میمون ها را در معبد هندوان در مالزی دیده بودم.

میمون در معبد هندوها مالزی

جبل النور مرکز صدور وحی الهی و فرمان برای آغاز رسالت نبی خدا می باشد. جبل النور محلی است که غار حرا در آن قرار دارد . غار حرا محلی است که خداوند به محمد (ص) فرمو د  اقراء .... غار حرا محلی است که محمد چه شب ها را در آن با یاد خدا با نیایش با خدای احد و واحد به صبح رسانده است .

حالا فکر کنید چگونه می توان دو موضوع بالا را در کنار هم قرارداد. از طرفی تقدس جبل النور و کوه حرا و از طرف دیگر احساس چندش آور دیدن میمون ها .

قبلا شنیده بودم بر بالای کوه حرا میمون هایی قرار دارند ولی راستش را بخواهید باورم نمی شد . تا اینکه با دوچشم خودم دیدم.

میمون ها در غار حرا

سوالی بزرگ ذهنم را مشغول کرده است چرا و چگونه . این میمونها در این محل که نه با محیط زندگی آنها منطبق است و نه با تقدس این محل چه می کنند. از کجا آمده اند با چه منظوری؟

میمون در کوه حرا 

عده ای معتقدند این میمون ها دست آموز هستند و برای دزدی به این محل آورده شده اند اگر چه من اعتقادی به این موضوع ندارم ولی یک واقعیت وجود دارد که در چشم بهم زدنی وسایل زائران را می دزدند و به عبارتی زندگی آنها از دزدیدن این وسایل می گذرد وگرنه در این کوه چیزی برای خوردن وجود ندارد. حسابی هم مشغول زاد و ولد هستند.

میمون ها در جبل النور

و اما عقیده من : شیطان همه جا وجود دارد و در هر محلی به شکلی ظهور می کند تا تو را از واقعیت از رحمت از تمرکز و تفکر و در یک کلام از توجه و پیمودن مسیر الهی باز دارد . این میمون ها شیطان های جبل النور هستند تا تو را از در ک عظمت روز ها و شب های محمد و آغاز رسالت که خود می تواند باعث تحولی در شخص گردد بازدارند.

میمون ها در غار حرا

ماه شب اول رمضان

امروز روز دوم ماه رمضان بود .اگه از این بگذریم که به هر صورت ماه خداست و کلی تو این ماه می شه ثواب جمع کرد هر سال اول و آخر این ماه ماجراییه . شب گذشته ما هم ماه رو دیدیم ولی دوستم می گفت آخه این ماه 1 شبه هست؟ مثلا . نمی دونم ولا ولی موندم واقعا  واقعا با این همه تکنولوژی نمیشه اول و آخر این ماه رو تعیین کرد تا مردم این همه سر در گم نباشند .  

ماه شب اول رمضان

جنگ ترانسی

از مدت ها قبل در روستاهای جنوب منطقه خوزستان شاهد پدیده ی جالبی بودم که بدور ترانس های برق اتاقکی درست کرده بودند و همیشه برام سوال بود که این چیه؟ این اتاقک معمولا چوبی حلبی و اغلب از آجر و سیمان یا مصالح مشابه بود. اتاقک گاهی بزرگ گاهی کوچک، در مواردی از روی زمین و گاهی تنها معلق در هوا و برگرد ترانس بود. تا اینکه یک نفر توضیح داد و گفت در این مناطق وقتی بین اهالی دو روستا مشکل پیش میاد اولین و ساده ترین هدف برا ضربه زدن به اهالی هدف قراردان ترانس برق با سنگ   تفنگ یا تیرکمان است. با این کار تا زمانی که دوباره اداره برق بیاد و تعمیر و یا تعویض انجام بده مردم مدتی بدون برق هستند و حالشون حسابی جا میاد. در واقع ساختن این اطاقک یک اقدام تادفعی در مقابل حمله مهاجمین هست.

به نظر من جالبه نظر شما چیه؟