من از مرگی قبل از مرگ می ترسم

من از مردن نمی ترسم

من از مرگ امید و آرزوهایم

ز خطی که به پایان می رساند جستجوهایم

من از خاموشی یک حس دنیاگرد می ترسم

من از اینکه نبینیم خواب دریا را

نپویم راه جنگل را ،به دور از کوه بنشینم

لبم خالی ز اشعار و نگاهم خالی از عطر طبیعت

یا بدون جستجوی حس زیبایی میان لحظه ها گردد

من از تکرار خورشید و غروب مانده در یک قاب ،

من از رودی که شد مرداب می ترسم

ز بی برگی ،ز بی عاری ، ز  دلمرگی و بی باری

از اینکه پر شود اندیشه ام از هیچ  و پوچ رنگی سرخاب  می ترسم

من از زخمی بدون درد،

من از اندیشه های زرد

من از بی دردی یک مرد

من از مرگی بدون مرگ می ترسم

من از  مرگی  قبل از مرگ می ترسم.

محمود مسعودی(ساده)

زعفران ناب بیرجند

به لبخندت که اخمت هم کنار چای من قند است
 لبت شیرین ، نگاهت زعفران ناب بیرجند است
 رها کن امشبی را گفتن از دیروز و فردا ها
 فقط بنشین کنار من بگو تک بوسه ای چند است
محمود مسعودی

بیا تا مهربان باشیم

بیا تا مهربان باشیم

که این شهر پر از آلودگی
هر لحظه کوس مرگ می کوبد
نفس ها تنگ و سرها گیج و آدم ها بدون ساز می رقصند
نه بادی می وزد تا کودکی درسی بیاموزد
نه باران می زند تا چتری از پستو برون آید
تمام مردم این شهر محکومند
به مرگی سرد و تدریجی
و مسئولین ما عمریست مقصر را نمی یابند
مه و خورشید و ابر و بادها را متهم دارند
محمود مسعودی

دام گوزن

گوزنی تشنه سوی چشمه آمد

ز بهر آب و جست لقمه آمد

چو در آب زلال افتاد چشمش

دوباره زنده شد خوابیده زخمش

که پاهایش چو نی باریک بودند

نحیف و کوته و  ناشیک بودند

جو شد غمگین ز پاهای نحیفش

به یادش آمد از شاخ ردیفش

دگر باره نگاهی کرد و گفتا

چه زیبا و قشنگ است باریکلا

به دیگر سو پلنگی روبرو بود

نه قلبی ماند و نه رنگی به رو بود

چنان چالاک از جا جست برداشت

که رد پا ز خود بر جای نگذاشت

گوزن می رفت پلنگ او را به دنبال

چنان می رفت که دارد صد پر و بال

تصور کرد که رست از تیز دندان

هزاران آفرین گفت از دل و جان

به ناگه شاخ زیبای قشنگش

به شاخی گیر کرد و شد به جنگش

پلنگ آمد به دندان برگرفتش

ولی حیران شد از حال شگفتش

گوزن گفتا به خود ای وای دنیا

که افتادم به دام از شاخ زیبا

چهارپایم مرا پیروز می ساخت

اگر شاخم مرا در دام ننداخت

گهی آنرا که پنداری بهین است

تو را چون دشمنانی در کمین است

همانی را که پنداری نه خوب است

رسد روزی که محبوب القلوب است

مکن تکیه به رنگ و روی و رویا

حقیقت جو حقیقت هست زیبا

محمود مسعودی