ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
میم
یعنی ماه، یعنی مهربان
ماه مهری مهر ماهی مادرم
آ
یعنی آب، یعنی زندگی
یعنی تو آب حیاتی مادرم
دال
یعنی دل، یعنی بندگی
یعنی بر دل ها تو شاهی مادرم
را
یعنی روح یعنی رهنما
یعنی هر لحظه پناهی مادرم
ماه در آبی و دل در راه و روح
جلوه ای از اصل ذاتی مادرم
"محمود مسعودی"
به سرم می زند این بند ز بن پاره کنم
بدرم پیله ی خودساخته را
بفریبم خود خودباخته را
به سر کوی نگاری
یا سر کوه بلندی بروم
بنشینم به سر صخره ی از سنگ سیاه
رو به دشتی که فقط سبزه و گل می روید
پشت بر هرچه دلم تنگ کند
نی چوپان بستانم
بزنم نی بزنم نی
ز پی اش ها، ز پی اش هی
کوله ام را به زمین بگذارم
با گداجوش پر از خاطره ام
آب از چشمه ی احساس زمان بردارم
گوشه ای دنج
به دور از خس و خاشاک و هوس
غافل از جمله ی افکار عبث
آتشی تازه مهیا سازم
آنقدر با نفسم بر دل آتش بدمم
تا که گر گیرد و قرمز گردد
تا که آب از هیجان بر سر آتش بپرد
و بترکد دل هر کنده ز دود
چای را دم کنم و غرق خیالت خودم
تا به آنسوتر از احساس رضایت بروم
به سرم می زند
از شهر و خیابان بروم
تا به اعماق پر از حرف بیابان بروم
خیمه ام باز کنم رو به احساس کویر
دور از عالم و ادم روی یک فرش حصیر
با کمی نان و پنیر
میهمان لحظاتی پر از خلوت و رویا باشم
در همین حال غریب
سر به یک بوته ی تنها بزنم
دل به یک مور به دور از غم دنیا بدهم
دانه هایی ز عقیق
ز کف دست زمین بردارم
هی چپ و راست کنم
تا بگویند به من
رمز تنهایی زیبای کویر
و بگویند
چه توان کرد به یک مرغ اسیر
"محمود مسعودی"
صبح فـــروردین به ناز آمد ببین
غنچه لب وا کرد و باز آمد ببین
دیده واکن بر نسیـــــــم روزگار
عشـــــق با راز و نیاز آمد ببین
"محمود مسعودی"