چاه یارانه

اوّل به قصد خدمت یارانه ها به را شد

با همت رئیسان سوبسید کله پا شد

گفتند خوشه بندیم یا که دهک نویسم

خر خورد خوشه ها را،بر جملگی  روا شد

بنزین و نان و شکّر ،چند چیز خوب دیگر

آزاد  گشت و در شهر هنگامه ای به پا شد

یکباره کل اجناس یاغی شدند و گفتند

ما کم نه ایم از آنان، قیمت دو لا سه لا شد

خوش می نمود اول یارانه های مقطوع

چندی گذشت  و  از هر طرف صدا شد

معتاد گشت ملت بر دست دولت عشق

آن مرد باز می گفت به به چه با صفا شد

آن مبلغ خدایی، که اوّل  تبرکی بود

برجای نفت بدبو، محکم به سفره جا شد

آنگونه گشت مزمن، این درد اقتصادی

صد آه و داد می شد ، گر دیرتر ادا شد

آن مرد خوب خدمت،با صد هزار حکمت

بنشست بر کنار ، یک حرف نو خدا شد

محمودرفت و روحی  بنشست بر ریاست

اول به فکر تصحیح در کل ماجرا شد

دولت به لطف تدبیر با قصه های امید

فهمید اشتباهش، هر سو پی دوا شد

هر جا که پای بگذاشت جیغی زدند اهالی

یعنی که راه سخت است، تنها نه ادعا شد

یکسو هویچ سرخ و  یکسو برنده چاقو

با جمله های زیبا ،رفراندم  وفا شد

دل کندنش نه آسان،هرچند عقل می گفت

یارانه بود معشوق، کی یار از او جدا شد

مثل تمام کارها ،چون بی اصول برخاست

خود شد بلای جانی، بر مملکت جفا شد

از چاله ای گذشتیم  اما چو چشم بستیم

یارانه گشت چاهی ، صد چاه نفت جا شد

تحریم هم مضاعف، آمد میان مجلس

داد وزیر در آمد  بس خواب ها قضا شد

ای وای ملتی  که در عین ثروت اما

در آب بی گداری ،غرقابی از گدا شد

حرفی ز نو بگویید،بر مرده ها نکوبید

امیدمان به جا است تدبیرتان کجا شد؟

محمود مسعودی (ساده)

زندگی شعر قشنگیست

زندگی شعر قشنگیـــــست خرابش نکنیم

نقشه  از همه رنگیست بر آبش نکنیم

زندگی فرصت رقصیــدن با قافیه هاست

بی دلیل و سببی همچـو طنابش نکنیم

لذت و عشق حلالیســت خدا داده به ما

با قوانین خــــــــــــودآورده عذابش نکنیم

زنـدگی باغ تماشا و تمنــــــــای خداست

بی وصــــــــال رخ آن یار سـرابش نکنیم

زندگی بوسه ی مهــر است بدست باران

زیر باران برویم خصــــــم خطابش نکنیم

گاه اگر تپه ی خاکیست  به میـــدان عمل

داد   بیخود نزنیم ، کــوه حسابش نکنیم

زندگی فرصـــت یکتای هنرمندی ماست

هنر خویش بیان کــــرده ،حبابش نکنیم

گر چه خوشبوست گلاب  رخ آن یار عزیز

اصل گل بهتـــر از آنست  گلابش  نکنیم

خواستم تا که بگویم که در این  کوته عمر

عشق  را ملعبه ی رنـگ و لعابش  نکنیم

محمود مسعودی

صبح خوب

صبح خوب است که با بوسه ای آغاز شود
مثل یک غنــــچه که بر روی گلی باز شود
دست با گــــــرمی دستی بکند راز و نیاز
دل پر از عشــــق شود بر همه ابراز شود
محمود مسعودی

درد عاشقی درد کمی نیست

مرا جز کوه و صحرا همدمی نیست
که درد عاشقـــی درد کمی نیست
غلـــــط بود آنچه می پنداشتم من
اگر گــــــویم پشمانم غمی نیست
چه حاصــــل بی رخ یاران نشستن
به شهری که بجز دود و دمی نیست
 اگر مجنــــــــــون لیلا گشته باشی
بجز در کــــوی یارت زمزمی نیست
ز کوهستان غرور،از دشت وسعت
همــــــــه جز آرزوی مبهمی نیست
چه می ماند مرا زین عمــــــر بر باد
سپاهی که برایش پرچمی نیست
منی کاواز بلبل مـــــــــی شنیدم
کنون حتی به برگم شبنمی نیست
شبی دیوانه خواهم گشت بی تو
خدایا شاهدی که محرمی نیست
محمود مسعودی