سلام مجدد بعد از 20 سال

بنام خدا


سلام  سلام

نمره بیست

داشتم برگه‌های دانشجوهامو تصحیح میکردم..
یکی از برگه‌های خالی توجه‌مو به خودش جلب کرد..
به هیچکدام از سوال‌ها جواب نداده بود،
فقط زیر سوال آخر نوشته‌بود:
نه بابام مریض بوده نه مامانم، همه سالمن خداروشکر..
تصادف نکردم، خواب نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده..
فقط دیشب تولد عشقم بود..
گفتم براش سنگ تمام بذارم. برا همین بعدازظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه‌ها..
بزن و برقص..
شام هم رفتیم نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم..
بعد بهم گفت بریم دربند..
پوست دستمون از سرما ترک برداشت ولی می‌ارزید..
مخصوصاً باقالی و لبوی داغ چرخی‌های سر میدون..
بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم تا به هم برسیم..
دیگه تا بردمش خونه و خودم برگشتم این سر تهران ساعت یک شب شده بود..
راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم..
یعنی لای جزوه رو هم باز کردم ها..
اما همش یاد قیافش می‌افتادم وقتی لبو رو مالیده بود به پک و پوزش..
خنده‌ام می‌گرفت و حواسم پرت میشد..
یهویی هم خوابم برد، بی‌هوش شدم انگار..
حالا نمره هم ندادی نده، فدای سرت..
یه ترم دیگه هم آوارت میشم نهایتش..
فقط خواستم بدونی بی‌اهمیتی و این چیزا نبوده،
یه وقت ناراحت نشی!

چند سال بعد تو یه دانشگاه دیگه از پشت زد رو شونه‌ام و گفت:
اون بیستی که دادی خیلی چسبید..
گفتم: اگه لای برگت یه تیکه لبو میپیچیدی بهت صد میدادم بچه..
خندید و دست انداخت دور گردنم..
گفت: بچه‌مون هفت ماهشه استاد باورت میشه؟
عکسش رو از روی صفحه گوشیش نشونم داد، خندیدم..
گفت این موهات رو کی سفید کردی اینجوری نبودی که..
نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط..
نشست کنارم..
دلم میخواست براش بگم که یه شبم تولد عشق من بود..
که خودش نبود..
دورهمی نبود..
نایب نبود..
امامزاده صالح نبود..
فقط سرد بود..
مرتضی برزگر🖋

#سیدحسین_سلیمانی

دل روشن

دل روشنی دارم ای عشق

شاعر: محمدرضا عبدالملکیان

دل روشنی دارم ای عشق

صدایم کن از هر کجا می‌توانی

صدا کن مرا از صدف‌های باران

صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن

صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو

بگو پشت پرواز مرغان عاشق

چه رازی است

بگو با کدامین نفس

می‌توان تا کبوتر سفر کرد؟

بگو با کدامین افق

می‌توان تا شقایق خطر کرد؟

مرا می‌شناسی تو ای عشق

من از آشنایان احساس آبم

و همسایه‌ام مهربانی است

و طوفان یک گل

مرا زیرورو کرد

پرم از عبور پرستو

صدای صنوبر،

سلام سپیدار

پرم از شکیب و شکوه درختان

و در من تپش های قلب علف ریشه دارد

دل من، گره گیر چشم نجیب گیاه است

صدای نفس های سبزینه را می شناسم

و نجوای شبنم

مرا می برد تا افق های باز بشارت

مرا می شناسی تو ای عشق

که در من گره خورده احساس رویش

گره خورده ام من به پرهای پرواز

گره خورده ام من به معنای فردا

گره خورده ام من به آن راز روشن

که می آید از سمت سبز عدالت

دل تشنه ای دارم ای عشق

صدایم کن از بارش بید مجنون

صدایم کن از ذهن زاینده ی ابر

مرا زنده کن زیر آوار باران

مرا تازه کن در نفس های بار آور برگ

مرا پل بزن تا سحر

تا سبد های بار آور باغ

تو را می شناسم من ای عشق

شبی عطر گام تو در کوچه پیچید

من از شعر پیراهنی بر تنم بود

به دستم چراغ دلم را گرفتم

و در کوچه عطر عبور تو پُر بود

و در کوچه باران چه یکریز و سرشار

گرفتم به سر چترباران

کسی در نگاهم نفس زد!

نه مرا طاقت دوری،  نه تو را  لطف  حضوری

نه مرا طاقت دوری، نه تو را لطف حضوری

نه تو را نامه و مهری، نه مرا شور و سروری

شب مان دراز گشت و سحری نیامد از راه

نه تو را قرار صبحی، نه مرا ز ماه نوری

به که گویم این قیامت، که تو کرده ای بپایم

که نه می برد جهنم، نه امید باغ و حوری

نفسم گرفت از شب،که سیاه بی دلیل است

به کجا نوشته اند این،که من و تو و صبوری

چه توان نمود ساده، که نشد ز خود پیاده

دل تنگ بی دلیلم که شده صاحب غروری

محمود مسعودی

به یاد گذشتگان

پدرم پشت دو برف، پشت دو بار آمدن چلچله‌ها

پدرم پشت زمان‌ها مرده‌است.

سهراب سپهری در این قسمت از منظومه صدای پای آب نمی‌دونم تو چه خیالاتی بوده یا کاری ندارم استادان ادبیات در تفسیر این قسمت چی به هم می‌بافند ولی به زیبایی داره میگه پدرم دو ساله که فوت کرده.

این مقدمه‌ای بود که......

اردیبهشت سال ۹۴ آخرین سلفی بود که با پدر و مادرم گرفتم و این هشتمین اردیبهشته که فقط با بابام سلفی می‌گیرم دیگه اون برق و درخشش خاص تو چشماش نیست و غمی عمیق در چهره و لبخندش دیده میشه ولی خدا را شاکریم که پدر سالم و تندرست پیشمون هست.

زندگی مسیریست که همه ما در آن قدم گذاشته و یه روزی به آخرش می‌رسیم و این عاقبت همه ما خواهدبود.

بیاد همه عزیزانی که دیگه بین ما نیستند با خواندن حمد و سوره در شادی روحشون شریک باشیم

شرح تصویر: تصویر زمینه تزئینی است و تحریر خط نستعلیق خودکاری می‌باشد.

یه کلیپ زیبا

زندگی شاید اولین پرواز رهایی پروانه‌ای باشد که دنیا را در پیله خود می‌دید.

سلام دوستان گرامی، کلیپی کوتاه ولی زیبا و مفهومی تقدیم به شما

سال نو مبارک

ادامه نوشته

بهای عاشقی

تقدیم به شما

#خوشنویسی با خودکار

نظرات ارزشمند شما را به دیده منت می‌گذاریم

سیدحسین سلیمانی

یاد ایام

ادامه نوشته

یلدا بهانه ایست

یلدا بهانه ایست که تمنا کنم تو را

شاعر شوم میان قافیه ها جا کنم تو را

ای سرخ ترین دانه ز باغ انار عمر

برگرد بیا که سیر تماشا کنم تو را

محمود مسعودی

اولین بازنشسته

سلام خدمت همه دوستان
فکر کنم اولین بازنشسته بین ورودی‌های ۶۹ و ۷۰ باشم. اول اردیبهشت بازنشست شدم.
با خودم گفتم این موضوع شاید یه حرکتی به وبلاگ بده و به مدد همدوره‌ایها هیجان داشته‌باشد. ......................حق نگهدار شما

سید حسین سلیمانی

دل قوی دار

دل قوی دار و پر از شوق،که بر می گردیم

از شب تیره گذر کرده ،سحر می گردیم

پیله ترکانده و با بال و پر تازه تری

ما جهش کرده ای از نوع بشر می گردیم

بعد عمری که گرفتار خرافات شدیم

کهنه از تن بدر آورده قَدَر می گردیم

دل قوی دار که این ثانیه ها‌ می گذرد

ما ولی حامل یک جان دگر می گردیم

شسته پندار،در برکه ی تنهایی خویش

بعد زاییدن افکار، پدر می گردیم

دل قوی دار که بعد از گذران کرونا

عاشق زندگی و عشق و هنر می گردیم

محمود مسعودی

به بهونه ی کرونا

سلام سلام سلام

کرونا و خانه نشینی بهانه ای شد که دوباره بیام اینجا و بنویسم

با خودم داشتم فکر می کردم انشالله از دوره ی کرونا رد بشیم کلی کلمه به فرهنگ لغت ما اضافه خواهد شد

مثلا  precorona , syncorona,postdrona

کرونا بهانه ای شد تا دوباره حال دوستان رو بپسرم و بپرسم چگونه اید؟ با کرونا چه می کنید؟ 

انشالله از مرحله ی کرونا هم رد بشیم و قدر دو روز دنیا و داشته هامون رو بیشتر بدونم .

 

 

 

نوروزتان مبارک

نوروزتان مبارک و همیشه چون بهار پر شکوه و شکوفه باشید.

مهناز بارده

سرگذشت نفت از تشکیل تا کشف

بنام خداوند چین و گسل
خداوند دشت و خدای قلل
بنام خداوند شعر و شعور
خدای دوبیتی خدای غزل

بنام خدایی که نفت آفرید
ز خاک و زمان سنگ سخت آفرید
برای بشر از گذار زمان
ز آغازیان رنگ و رخت آفرید

به هر رود گفتا که دریا شود
به هر ذره گفتا که همپا شود
به قانون فیزیک و شیمی نشان
به سنگ گفت همراه دنیا شود

رسوب ذره ها بر هم انبار کرد
وزان لایه ها را پدیدار کرد
و مابین این لایه های قشنگ
بسی حرف ناگفته اسرار کرد

به موجود گفتا که تکثیر شو
به اجساد گفتا که تخمیر شو
برون کن ز خود روغن خویش را
به نوعی دیگر فکر تعمیر شو

گسل را بگفتا که جنبا شود
چپ و راست،پایین و بالا شود
به سنگ گفت چندی خمیری شود
به لایه خمش خورده چند لا شود

چنان سنگ سخت را بپیچاند گوش
که چین خورد و گردید و ناگه خموش
یکی تاق و دنبال آن ناو را
تو گویی شد آرام اسبی چموش


یکی سنگ مادر یکی سنگ پوش
یکی سنگ مخزن به فکر خروش
به گرمای بالا و تحت فشار
بیاورد خون زمین را به جوش

چو ملیون به مقیاس سالی گذشت
ز کوزه برون گشت و شد خام نفت
نبودش چو ممکن که ساکن بود
فرستاد او را به وارونه طشت


به نفت گفت مهاجر شود سوی تاق
به چین گفت بسازد برایش رواق
به ماسه،به آهک که جایش دهید
به گچ گفت که عایق نماید اتاق

به هر ذره گفتا که یاریش کن
به درز و خلل رهنمایییش کن
زمان را بگفتا نگهدار باش
کمک کن ز هر غیره عاریش کن

خم لایه ها را چنان هفت کرد
درون لایه ها را بسی تفت کرد
به لطف زمان و به جور زمین
دل چینه ها را پر از نفت کرد

به چشمه برون کرد نفت از زمین
گهی قیر و گه گاز بودی قرین
بگفتا که آتش بگیردد دمی
بفهمد بشر قدر و قرب دفین

به علم زمین کشف اسرار کرد
ز شیمی ره کشف هموار کرد
ز امواج لرزه به اعماق رفت
به حفاری آن سر پدیدار کرد

خلاصه بشر فکر تدبیر شد
چو آگه ز الطاف تقدیر شد
ز عمق زمین نفت بیرون کشید
به تقطیر آن فکر تطهیر شد

از این چرخه چرخ بشر زنده شد
دلش شاد و از مهر آکنده شد
ولی چون سیاست میاندار گشت
به میدان اخلاق بازنده شد

کنون ای بشر کدخدای زمین
بکن اسب اندیشه را نعل و زین
مکن با زمین و زمان دشمنی
که روزی درافتی به پایش غمین
 
به علم و شعور و به عقل و به هوش
به پرسش به دانش به جوش و خروش
طبیعت چو یکتاست قدرش بدان
به کوشش،به جنبش،به گوش و نیوش
محمود مسعودی (ساده)

در سومین سمینار ژیوفیزیک کاربردی در اکتشاف نفت اردیبهشت 96 قراءت شد

بصورت تصویری در کانال ساده آباد

http://www.t.me/sadeabad

عاشقانه باید دید

 عاشقانه باید دید این زمین و مردم را

لاله های رنگی را،خوشه های گندم را
عاشقانه باید رفت کوه و دشت و دریا را
جرعه جرعه باید جست از زمان ترنم را
ماه روی آن شیرین از بهار می گوید
دانه دانه باید چید بوسه های رد گم را
با خیال باید رفت آنچه را که ممکن نیست
عمق خاک بی جان را، آسمان هفتم را
در زمان نباید ماند غرق روزگاران شد
باید از زمان رد شد تا که دید انجم را
دشت اگر خطر دارد چاله مستتر دارد
رو به سبزه باید رفت این کویر کژدم را
آه از تو ای ساده پس چرا نمی فهمی؟
عاشقانه باید دید این همه تلاطم را 
 محمود مسعودی
کانال تلگرام   نتیجه تصویری برای آرم تلگرامساده آباد

به بهانه  سالگرد چالیدره

 شش سال پیش که هنوز نه وایبری بود و نه تلگرامی یک جرقه در شبی سرد و زمستانی باعث ایجاد وبلاگی شد که بسیاری از دوستان بعد از یک وقفه ی حدود بیست ساله گرد آن جمع شدند و  سه سال پیش در چنین روزی به همت تعداد دیگری از دوستان مشهدی این دیدار وبلاگی منجر به دیداری حضوری در سواحل چالیدره شد که خود یکی از خاطرات ماندگار شد و هر زمان بیاد می آورم حس خوبی را در وجودم زنده می کند.

امروز آن جوانان پر شر و شور سال 67686970 به میانسالانی تبدیل شده اند که خود جوانانی پر شر و شور و شاید نوه هایی خوشمزه در کنار دارند مطمعنا یک دیدار یک روزه ی دیگر بعد از سی سال از آن روز ها می تواند بسیار زیبا و خاطراتی باشد. مثلا 1399

در ضمن من در کانال ساده آباد فعال هستم اگر منت بگذارید تشریف بیاورید خوشحال خواهم شد  


   نتیجه تصویری برای آرم تلگرامساده آباد

 

عید سعید فطر مبارک باد !

وقتی‌ آمد عطر خوشش در کوچه پس کوچه‌های کودکی پیچید و بوی خوش ریحان و کنجد فضا را عطراگین کرد، دستی‌ ز مهر برکوی شب نشینان کشید و کور سوی امید را دردل منتظران با هلال زیبای ماه شعله ور کرد. از یاد‌ها گفت و از فریاد‌ها . سعادت از آن آنانی‌ شد که یادی از دردمندان کردند و فریاد بی‌ کسان با گوش جان شنیدند. به گاه افطار داغی‌ فقر را با اندکی‌ آب جوشیده از یاد نبردند و در سکوت شب فریاد بی‌ صدایان را در قنوتشان در حضور دوست ندا دادند. وقتی‌ آمد همه خوشحال ، وقتی‌ رفت حسرت در چهره‌ها پیدا و سنگینی‌ انتظاری دگر در قلبها .

عید فطر برهمه شما عزیزانم و خانواده‌های محترمتان مبارک باد !