برای ژئوفیزیست ها

گاهگاهی ز خودم می پرسم:
کار ما چیست در این خاکی گوی
کار ما چیست در این کوته عمر
کار ما شاید
 کشف رازیست که :
در خاک زمین جامانده
کشف الطاف خداییست
که در عین سجود
از نظرگاه بشر وامانده
کشف حرفیست که 
یک جرعه ی آب
یا که یک قطره ی نفت
یا که یک کانی شنجرف قشنگ
بهر اقرار همان، این همه راه آمده است
تا بگوید رموزیست نهان
در دل جامد یک ذره ی خاک
در دل مایع فواره ی آب
در دل گازی هیدرات و هوا
کار ما شاید 
کشف یکی حلقه ی نامریی عشق
بین یک موج و میان لایه ی سنگی باشد
کار ما شاید
 جستن یک رابطه ی معنی دار
زیر یک کپه از آهن و مس
 در دل کوه پر از سبزه ی رنگی باشد
کار ما کشف قانونی یک رابطه است
تا که یک پرده از اعماق زمین بگشاییم
و بدانیم
که به هر گوشه ی این دشت امیدی خفتست
ای خوش آن چشم که فهمید
هر لایه از این خاک
اگر سالم و دلچاک،قوانین دارد
و پی کشف حقیقت
با قدرت عشق
تا سر قله ی احساسی کوه
یا به ژرفای پر از حرف زمین
اسب اندیشه ی خود زین دارد
کار ما کشف همین پیوند هاست
کشف فیزیک و زمین
کشف شیمی و حیات 
کشف پیچیدگی یک چین که قانون ریاضی دارد
کشف رقصیدن یک موج که ز اسرار خبر می آرد
کار ما کشف آسایش ابنای بشر
از دل سنگی و بی روح زمین است و زمان
کار ما کشف همین رابطه هاست
ارتباطی که کمی هیدروژن و دانه ی کربن دارد
به کجا مقصد و مقصود ، ز کجا بن دارد
تا بگوید که کدامین لایه
نفت دارد، گاز دارد، هیدروکربن دارد
کار ما معنی علم است و عمل
که بریزد به دل مردم ما جام عسل
"محمود مسعودی"

در دومین کنفرانس ژئوفیزیک اکتشافی در اردیبهشت ماه 94 قرائت گردید

دلتنگی واقعی

دلتنگی واقعی آدمیزاد از روزی شروع میشه،که می فهمه جدی جدی عمر کوتاهه،آنچه یک عمر شنیده فقط تعارف نیست،چقدر کار ناکرده و راه نرفته داره،چقدراطرافش ناشناخته هست.

چی می تونست باشه و چی هست،چه کارها می تونست بکنه و چه کارها کرده.

اونوقت خواب و خوراک و آرامش ازش گرفته می شه

از یه طرف می خواد عقب مونده ها رو جبران کنه،دنیا رو کشف کنه ،از خیلی چیزا سر در بیاره،خیلی چیزا رو تجربه کنه.

از طرفی:

 بعضی چیزا وقتشون گذشته،برا بعضی چیزها وقت نداره،برای بعضی توان ،و برای بعضی شرایط،اونوقت از همیشه دلتنگ تر میشه 

دلتنگی دست از سرش بر نمی داره، رفتنی نیست،چنبره می زنه رو تموم عقل و فکر و احساسش

تازه می فهمه تموم دلتنگیای یک عمرش،در حد گرم کردن همه نبوده

بگذریم که:

بعضی ها هم هرگز این نوع دلتنگی رو تجربه نمی کنند خوش به حالشون

"محمود مسعودی"

حکم ابد

مثل زندانی یی که حکم ابد خورده باشد
هم از دوست و دشمن هم از یار بد خورده باشد
مثل خرگوش افتاده در دام شیری
که چنگال و دندان و حتی لگد خورده باشد
مثل یک آدم صاف و صادق که روزی
بسی تیر حقد و حسد خورده باشد 
مثل یک گل پسر که در مجلس عقد
به ناگه زمعشوقه اش دست رد خورد باشد
مثل یک دختر سربراه و پر از معرفت
گذارش به بیراهه ای پر ز دد خورده باشد
مثل مردی که یک عمر صوم و صلاتش
به جرم گناه نکرده ، حد خورده باشد 
مثل بازیگری که ز بعد پنالتی گرفتن
شبی ناگهانی به تور نود خورده باشد
اری اری همین است حال من امروز
مثل آب روانی که ناگه به سد خورده باشد
محمود مسعودی
فقط یک احساس و دلنوشته است تا شعری موزون