جنگ ترانسی

از مدت ها قبل در روستاهای جنوب منطقه خوزستان شاهد پدیده ی جالبی بودم که بدور ترانس های برق اتاقکی درست کرده بودند و همیشه برام سوال بود که این چیه؟ این اتاقک معمولا چوبی حلبی و اغلب از آجر و سیمان یا مصالح مشابه بود. اتاقک گاهی بزرگ گاهی کوچک، در مواردی از روی زمین و گاهی تنها معلق در هوا و برگرد ترانس بود. تا اینکه یک نفر توضیح داد و گفت در این مناطق وقتی بین اهالی دو روستا مشکل پیش میاد اولین و ساده ترین هدف برا ضربه زدن به اهالی هدف قراردان ترانس برق با سنگ   تفنگ یا تیرکمان است. با این کار تا زمانی که دوباره اداره برق بیاد و تعمیر و یا تعویض انجام بده مردم مدتی بدون برق هستند و حالشون حسابی جا میاد. در واقع ساختن این اطاقک یک اقدام تادفعی در مقابل حمله مهاجمین هست.

به نظر من جالبه نظر شما چیه؟


 

20 ملیون تومان به کی می رسه

سال 80 بود که حادثه هوایی مسیر تهران خرم آباد روی داد و در برخورد با کوه تعدادی زیادی از هموطنان جانشان را از دست دادند. چند روز بعد از این حادثه من پروازی در مسیر بوشهر داشتم . هوا بسیار نامناسب بود و چشم همه از حادثه چند روز قبل خرم آباد حسابی ترسیده بود. به دلیل بدی هوا هواپیما تکان های بسیار شدیدی داشت بطور که جیغ و سرو صدای همه بویژه خانم ها بلند شده بود. به جرات می توانم بگویم همه ترسیده بودند و محکم نشسته بودند. من در حال خواندن روزنامه بودم روزنامه را به پشت صندلی جلویی چسبانده بودم و مشغول خواندن بودم. با شروع این تکان های شدید دستانم خشک شده بود و روزنامه همانطور ثابت مانده بود و چشم هایم حرکت نمی کرد که بتوانم بخوانم، حتی قدرت پایین آوردن روزنامه را هم نداشتم و خشک شده بودم. در همین حین ناگهان چشمم به یک تیتر افتاد که نوشته بود به ازای هر کدام از جانباختگان حادثه خرم آباد 20 ملیون تومان به  بازماندگان پرداخت می گردد . در آن شرایط سخت خنده ای ناخودآگاه بر لبانم نشست که این 20 ملیون ما داره به کی می رسه . بعد از این خنده زور زورکی هوا بهتر شد و تکان های هواپیما کم کم تموم شد

به اطراف تان اعتماد نکنید

چند سال پیش سفری داشتیم به مالزی. در پارک بازی با یکی از دوستان مشغول قدم زدن بودیم یه سرکار خانم از جلوی ما عبور کرد ورفت. دوستم یه جمله نه چندان خوب در مورد اون خانم گفت . ناگهان خانم برگشت ونگاهی کرد و لبخندی زد و رفت . من ودوستم از خجالت آب شدیم . یادتان باشد زیاد به اطاف تان اعتماد نکنید حتی جایی که فکر نمی کنید شاید کسی باشد که بشناسدتان یا بفهمدتان.

راست می گن آدم عاقل زیر پاشو خالی نمی کنه

دیروز باید برای ماموریت اعزام می شدم ولی مسئول تهیه بلیط اداره فرمودند بلیط نتوانستند گیر بیاورند ومن مجبورم با اتوبوس مسافرت کنم . نه اینکه فکر کنید من چقدر سختمه با اتوبوس سفر کنم . سالهای سال با اتوبوس سفر کردم و علیرغم اینکه چندین سال است هر ماه 4 بار می رم وسط آسمون خدا و بر میگردم هنوز هم سفر با اتوبوس را ترجیح می دهم، ولی مشکل اینه که طرف خیلی راحت می گه بلیط گیر نیومد حالا تو هی بگو خوب بابا به زنگ ها یا پیام هام جواب می دادی تا خودم مثل دفعه قبل یه فکری بکنم . به هر صورت قسمت بود یه سفر 16 ساعته با اتوبوس داشته باشیم حداقلش اینه که زیر پای آدم خالی نیست.

 یه دفعه توی پرواز یه بنده خدایی صندلی کنار من نشسته بود به نظر می رسید اولین بارشه سوار هواپیما می شه ، هواپیما موقع نشستن حسابی تکون داشت وبنده خدا حسابی ترسیده بود . علیرغم اینکه منم ترسیده بودم سعی می کردم دلداریش بدم . تا اینکه بالاخره یه بار دیگه هواپیما به سلامتی نشست . وقتی نشست یه جمله ای گفت که همیشه تو ذهنم مونده گفت: راست می گن آدم عاقل زیر پاشو خالی نمی کنه

شروع با نام حق

روزگاریست عجیب نازنین 

همین روزا  سالگرد  تولدمه  

تند تند دارم به ۴۰ سالگی نزدیک می شم. تصمیم گرفتم به امید لطف حق وبلاگی برای ثبت خاطرات روزانه درست کنم  

امیدوارم از عهده این کار بر بیام. 

لطف حق یار همه