مثل مرغی کز مسیر خــویش پس افتاده است
بال و پر می کــــوبد از نای و نفس افتاده است
مثل شاعـــــــــــــــــــر با ردیف واژه های منتظر
آن همه حس غــــــزل هایش عبث افتاده است
مثل یک دیــــــــــــــــــوانه که از فرط داروی زیاد
بانـگ عاقل گشتنش در صد جرس افتاده است
مثل یک عاشق به پشت شیشه ی مات حیاط
دل درون سینه اش فکــــــر هوس افتاده است
مثل شـــــاهی که اسیر خیل دشمن گشته و
زان بتر در دست جــــــلاد عسس افتاده است
اری این است روزگــــــــــــار خسته ام اینروزها
بلبل باغــــــــــی که در کنج قفس افتاده است
"محمود مسعودی"
سلام
چندین روز است که منتظر آپدیت شعرهاتون هستم ،ولی نه با این شعر خسته دل !!
کاش نوید و امید پیام شعرتان شود دوباره ...
زیبا بود این شعر برامده از دل
ممنون انشالله