تو را انبـوه می خواهم

تو را چون جنگل سبزی میان کــــوه می خواهم

 نه یک دانه،نه صد دانه، تو را انبـوه می خواهم

مثال آبشاری که فــــــــــــراری گشته از کوهی
برای وصل دریایت تو را، نستــــــــوه می خواهم
تو باشی و مـــــــن و احساس باران های پاییزی
حضورت واجب است،حتی اگر مکروه می خواهم
ز خود رفتم زبس با عقــــــــل بی تدبیر جنگیدم
درآ در جســــم بیجانم ببین من روح می خواهم
به حکم معرفت چون سایه شــو بر خاک تفتیده
تو را چون سایه ساری بر غم و اندوه می خواهم
خنک باشد زمین و گرم باشد شاعــــــری هایت
تو را چون مرهمی بر سینه ی مجروح می خواهم
وصیت کرده ام بر سنگ قبـــــــرم لاله ای باشد
که رنگ سرخ عشقت تا ابد مفتوح  می خواهم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد