دربدر قافیه ها

اشک در چشم من و شعله ز چشمان تو بود
سوز در شعر من و فتنه ز پیکـــــــــــان تو بود
هر چه کردم نشد از دیده ی پر خـــــــــون بروی
شعر در فکر من و چشمـــــه به مژگان تو بود
شبی از دست تو رازم به خـــــــــــدا می گفتم 
شور در ساز من و نطفه به دامـــــــان تو بود
بس که در آتش حرمــــــان تو می سوخت دلم
دل ز یاران من و کشتــــــه به میدان تو بود
قالب مردم چشمم به تو حیــــــــــران شده بود
صبر در کار من و خدعـــــــــه به پیمان تو بود
شمع می کشت مرا کاتش پروانـــــه ی عشق
روی در روی من و عشـــــوه به مهمان تو بود
رفت این عمر گـــــران در طلب یـــــــــــــار جوان   
دود هیزم ز من و حجلـــــه به سامان تو بود
آنکه عمری به رهـــــــــــــت دربدر قافیه هاست
سخت در کار خود و ســـــــاده به زندان تو بود
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد