تَرَک احساس

وای آن روز که احساس تــرک بر دارد 

زخم جان گردد و از خاک نمک بردارد

محرم دل که تو را مهر بیان می فرمود

دل به دریا زاده از چهــره کلک بردارد

طوطی جان که شکر همسفر راهش بود

شکر بگزارد و چند دانـــه کپک بردارد

دل دریایی یت اندازه یـــــک بغض شود

لطف بگذاشته از قهـــــــــر کتک بردارد

صبرت از کف برود راه گلـو تنگ شود

سینه از تنگـــــــــــی دل آه خنک بردارد

سبزه ای خار شود خـــوار نگاهت گردد

عشــــــق پنهان شود و لفظ درک بردارد

آنکه یک عمـــر برای رخ او پر زده ای

بال و پر بشکنـــــــد و فکر  الک بردارد

آری آن روز هوا ابـــری بی باران است

گر چه احساس تو را مـاه و ملک بردارد

وای آن روز کـــــه بر ساده دل محفل ما

دل به تنــــگ آمده از دوش برک بردارد


"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام. وب خوبی داری اگه امکان داره به وب ما هم سر بزنید
لطفا نظر هم بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد