آدم را چه می شود؟

روزگاری در کتاب ها می خواندم فلان پادشاه فلان تعداد آدم را کشت، جوی خون راه انداخت، از جمجمه ی ادم ها مناره ساخت و .......

واقعیتش باور کردنش سخت بود می گفتم خوب جنگ بود حالا سر هر چی بود آدمها کشته می شوند . ولی باور کردن مناره ساختن با جمجمه ادم ها و بیرون اوردن حدقه چشم مردمان شهر هیچوقت در ذهنم بعنوان یک فعل جاری شده نقش نبست. 


ولی امروز جدای از دلایل و عقاید و دسیسه هایی که پست سر یک گروه قرار دارد چه راحت سر آدم ها را در میان جمع می برند ، می پزند و شاید می خورند و بقیه عکس می گیرند.

چه راحت شلیک به آدم ها بازی می شود سر ادم ها اسباب بازی و جسم آدم ها له و لورده ادوات جنگی.

چه راحت صدها نفر را در یک گودال جمع می کنند و با شلیک گلوله های پی در پی برای همیشه حدف شان می کنند.

جه راحت تاریخ هزاران ساله شهری را که تا دیروز نماد شهر بود و هزاران نفر به دیدار آن می رفتند تا تاریخ را در آن جستجو کنند تنها با چند کیلو ماده ی منفجره هیج می شود. یک بنا 100 طبقه را با خرج کردن پول بالاخره می توان از نو ساخت ولی یک بنای تاریخی با هیج عددی قابل بازگشت نیست.

چه می شود که انسان ها اینقدر متفاوت می شوند.

چگونه در این حد  عقل و احساس رو می کشند

چه می گذرد در ذهنشان ،که وجدانشان را کامل از کار می اندازد

چرا کودک و بزرگ ، پیر و جوان ، زن و مرد در ذهنشان تفاوتی ندارد.

فرزندان آدم را چه می شود؟

ضجه های یک کودک ،یک زن ، یک انسان که می تواند دل کوه را آب کند برایشان صدایی عادی در مسیری هر روز می شود که با نفیر تنها یک گلوله خاموشش می کنند و ادامه ی راه.

ادم را چه می شود؟

شنیدم بسیاری از حیوانات به اندازه ی نیازشان حیوان می کشند ولی آدم ها نه تنها سربازان میدان جنگ را که به هر صورت توجیه پذیر است کودکان  و پیران ناتوان مردم عادی یک شهر را می کشند.

چه می شود که نه تنها تمام اتفاقات بالا می افتد که این صحنه ها به راحتی عکس برداری و فیلم برداری می شوند و بعنوان افتخار و مدرک پیروزی و برای ترساندن دیگران در فضایی جهانی پخش می شوند و نه یکبار و ده بار و هزار بار که ملیون ها بار دیده می شوند.

آدمیزاده را چه می شود که از آدمیت تهی می گردد . چه می شود که بعد انسانی از بشر جدا می کردد و بعد حیوانی آن هم از نوعی که عقل و هوش دارد می ماند و می تازد.

جه چیزی انسان را اینقدر از درون تهی و در برون قوی می کند.

چه چیزی اینقدر مغز را منجمد می کند که تفکر که وظیفه ی ذاتی آن است می میرد.

چه چیزی باعث می شود انسان دارای قدرت و عقل و نفس از حیوان دارای قدرت و نفس پایین تر شود و به یک ماشین دارای قدرت تبدیل شود.

آنچه این روز ها می بینم باعث شده تمام خشونت های تاریخ را باور کنم.

از دیگر فجایع تاریخ نمی دانم ولی این بار همه ی آنچه گفتیم برای خدا ، رسیدن و قرب او و بهشت اوست.

خدای من تو دیگه کی هستی؟نمی دانم باهاشون همدستی یا از دستت در رفته موضوع یا در پرده رازهاییست که نه تو دانی و نه من یا ،یا، یا  .......

خدایا مرا ببخش من به اندازه ی عقلی که به من داده ای می فهمم.نه بیشتر و به اندازه ی احساسی که به من داده ای زجر می کشم نه کمتر


نظرات 2 + ارسال نظر
راضیه 1393/05/07 ساعت 06:57 ب.ظ

به اندازه احساسی که به من داده ای زجر می کشم.
وضعیت کنونی جهان غم انگیز غم انگیز غم انگیز است

ممنون

فرا 1393/05/08 ساعت 01:43 ق.ظ

سلام
دنیا شده جای له کردن یکدیگر.
همه چیزهایی که نوشتین و همه اون اتفاقاتی که ننوشتین ویا هنوز ندیدین همه و هم یک رونده که طی میشه تا برسیم به اون نشانه هایی که گفته شده. ..
گریزی نیست...

موافق نیستم ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد