سرشته از ازل

ای  که  سرشته از ازل مهر تو با خمیر من

کی به  کجا رود غمت از دل و از ضمیر من

بس که به جان تنیده ای تار محبت از  وفا

جان رود و نمی روی  از دلم  ای منیر من

ای  همه آرزوی من  لطف  تو   آبروی  من

راه نما بسوی خود ای شه بی نظیر  من

تاب و تحملی نما تا  به صراط  عشق  تو

چاه فراق پر  شود در شبم ای  مجیر  من

من به تحیرم چرا  یا به کجا و کی ، که را

باغ تو گل نمی دهد بر دل بس فقیر  من 

ای تو امید زنده ها بیش مکن به من جفا

سوخته گشته ام بیا ای مه مستطیر من

طفل گریز پا شدم ،از خود خود جدا شدم

گم شده ام بیا بیا در نظر، ای مسیر من 

راه تو راه کعبه نیست راه صفا و مرو نیست

راه تو از همه جداست پادشه کبیر من

ساده ز سادگی مگو ساده نبود راه عشق

جمله اگر همو شوی شاه شوی اسیر من 

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 1 + ارسال نظر
صدای آشنا 1393/03/19 ساعت 09:25 ق.ظ

با سلام
شعر زیبایی رو انتخاب کردین .
موفق باشین

سلا و خوش امد البته همه ی دلنوشته ها از خودم هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد