یاد تو

دیوانه  دلی که  بی تو دیوانه نباشد 

بیگانه  دلی که  جز تو بیگانه نباشد 

شهریست  پر  آشوب و  غم انگیز 

گر کهنه دلی  همدم  میخانه نباشد 

جنت بود  هر جا که نسیم تو برآید 

گر غیر تو در حسرت  دلخانه  نباشد 

در دامگه حادثه ها یاد تو جاریست 

زانست  که مرغم ز پی دانه  نباشد  

برخیز و بزن تار وفا در قدم یار 

جز  تار   وفا  ساز  در  انبانه  نباشد  

دیوانه و بیگانه ام و راهی بی راه 

روزی که دلم  در غم  پیمانه  نباشد 

ای بولهوسان درد مرا چاره مجویید 

این چاره به جز در کف جانانه نباشد 

طوفان بلا گر همه سو دام گذارد 

شادیم که جز در  کنفت لانه  نباشد  

ای ساده میندیش ز فردای دل ریش 

در نقد صفایست که در چانه  نباشد

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 2 + ارسال نظر
پروانه 1393/02/16 ساعت 11:14 ب.ظ

می خواهم خیالت را دور کنم اما باز تمام "یادت "به سراغم می آید،چنان که از شوق چشمانم آب می افتد....
دیوانه دلی که بی تو دیوانه نباشد ....
این همان دیوانگی است که آن را با هیچ عاقلیی عوض نمی کند

زیبا بود

محمود برجی 1393/02/18 ساعت 04:25 ب.ظ

با درود بر شمای نازنین بعداز عکاسخانه اینجا امدم حظی وافر بردم واندیشه ای بسیار نزدیک به اندیشه خودم و حدود چهار ساعت در این وادی شعف انگیز گردش کردم و لذت بردم پایدار باشید

سلام و سپاس از لطف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد