بمان دوباره مرو

حالا که آمدی بمان، ز کنارم دگر مرو

مچاله کن بهانه های پر از انتظار را

یک عمر رفته بوده ای و یک لحظه آمدی

یک لحظه هم بمان ، یک عمر هم مرو

حالا که آمدی بمان به غربت بی خانمانیم

بنشین کنار خالی حوضم به رسم دیرینه

نگو که کهنه شد آواز های دیروزی

بیاد ماهی تنها در آبی زیبا 

بیاد خیس شدن های گاه و بیگاهم

بگذار کاشی های رنگ و رو رفته دلشان تازه شود

آخر آنها هم بعد از تو روز خوش ندیده اند

آب خشکیده، ماهیان جوانمرگ شده اند

هیچ گنجشکی کنار حوض نمی آید،

حتی پشه هم پر نمی زند

بعد از تو بوی یاس ز حافظه ی دیوار رفته است

بعد از تو اعتبار از کوچه و محله ی بی یار رفته است

دیگر مرو  بمان که چه شب ها بدون دیداری

چه صبح ها بدون نوازشی و بوسه ی یاری

کنار بستر تنهاییم سراب می جستم

طناب وصل تو را من زخواب می جستم

دوباره وعده ی فردا مده که می میرم

امید ناامید به دل جا مده که می میرم

نگو  که فرصتم نیست، وقت ها تنگ است

 نگو که بارها مانده بجا،کار ناهماهنگ است

حالا که آمدی به وقت نیمه شبان انتظار من بشکن

کنار کرسی جامانده از روزگار دلداری ،از روزگار دلگرمی

کتاب حافظ شیراز را ز سر بگشا

به سوره حمدی روان او بنواز

بگیر فال نخوابیده ام به بیداری

مفسری شو و بنواز مرا به هشیاری

بخوان که غم برود یوسف از سفر آمد

بمان که زنده شود خاطرات نیمه شب هامان

بیا ستاره ها را دوباره بشماریم

 هلال ها را به بدر بسپاریم

بیا سکوت شبان را چو شربتی شیرین

کنار بستر ماه و ستاره بگذاریم

نرو ز کنارم ز تاق می ترسم

چو می روی از سکوت خالی از اشتیاق می ترسم

بمان کنار من ای مه، بمان دوباره مرو

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 1 + ارسال نظر

با سلام
انجمن مدرسه فردا افتتاح گردید .
با توجه به مطالب مفید و سودمند شما از شما دعوت می کنیم تا با حضورتان در این انجمن و به اشتراک گذاشتن مطالبتان ما را یاری نمایید. .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد