دل می زنم به دریا

دل می زنم به دریا

تا غرق آب گردد

راز نهفته در وی

شاید مجاب گردد

شاید ستاره ماهی

آرد ز سینه آهی

یا در صدف نشیند

یکباره ناب گردد

شاید ز بعد قرنی

در پای تخته سنگی

گردد عتیقه، یا هم

سنگ ثواب گردد

شاید به  ساحل شن

یا از عبور یک جن

بر سینه ای نشیند

بی تاب تاب گردد

شاید که لنج دریا

ناجی شود برایش

با دست جاشوانی

پا در رکاب گردد

شاید جزیره ای دور

یابد امیدی از نور

و آنگاه به عشق یک حور

یاد شباب گردد

دل می زنم به دریا

غافل ز سهم دنیا

می جویمت دوباره

تا غم حباب گردد

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد