دلبران فصل یخ بسته

سلام ای برف های تازه ی امید

سلام ای دلبران فصل یخ بسته

به اوج قله هامان شادمان باشید

که دشت دوردست هم شادمان گردد

که چوپانی برای گوسفندش فکر نان گردد

لباسی از عروسی بر تن رنجور شهر افکن

امید زایشی بر جسم و جان ساقه ها انداز

به پارو گو که یک امشب تامل کن

مرا بر پشت بام آدمیت ها تحمل کن 

درخت را گو که باید سر فرود آورد    

اگر خواهد که روزی گل به بار آرد

بشین در زیر پای تک درخت کوچه باغ امشب

بگو آماده ی فصل بهاران شو

بگو تا دختر کوچه بدون چتر  باز آید

بفهمد برف عاشق را 

بسازد آدمی از برف و گوید راز خود با او

بگو در شیب های شرق احساسی

دوباره کودکان بر برف بنشینند

دوباره قیل و قالی تازه را تا بی کران گویند

بگو با چشمه ها که چشم شان روشن

خبرهای خوشی از کوه می آید

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا 1392/11/15 ساعت 08:09 ق.ظ http://taraze-roozaane.blogsky.com

سلاام...
به پارو گو که یک امشب تامل کن
مرا بر پشت بام آدمیت ها تحمل کن
درخت را گو که باید سر فرود آورد
اگر خواهد که روزی گل به بار آرد
بشین در زیر پای تک درخت کوچه باغ امشب
بگو آماده ی فصل بهاران شو
بگو تا دختر کوچه بدون چتر باز آید
بفهمد برف عاشق را
بسازد آدمی از برف و گوید راز خود با او
بگو در شیب های شرق احساسی
.
.
واقعاً خیلی زیبا بود...قلم تون زیباتر و روح و جسم تون شاد و تندرست باد...

ممنون و سپاس از لطف شما

پرواز 1392/11/15 ساعت 11:11 ب.ظ

بگو اماده فصل بهاران شو
بگوتا دختر کوچه بدون چتر باز آید...
بفهمد برف عاشق را
...خیلی زیباست وقتی عشق همچنان فرمان می راند...

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد