روزی تو هم

روزی تو هم از شعر من پرواز خواهی  کرد

سازجدایی    از  دلم  آغاز   خواهی   کرد 

روزی     تمام    یادگاری های   عمرت   را

بر آتشی   از  حسرت  دل باز خواهی کرد

روزی برای درد هایم   غصه خواهی خورد

هر قصه را با غصه ای دمساز خواهی کرد

روزی کنار سنگ سنگ کوچه های  شهر

با هر  دو بیتی  آه دل را ساز خواهی کرد

روزی      بیاد   روزگار          دل تپیدن ها

اشکی شده با  دفتر  دل  راز خواهی کرد

روزی     کنار    حوض های   سنگی خانه

رازت به ماهی های حوض ابراز خواهی کرد

روز ی   بدون   ترس   از    معراج   تنهایی

فکری به حال این همه اعچاز خواهی کرد

روزی  تو  هم   با پشت پا  بر فرصت  عالم

من را  رها در  چنگ  باز  باز  خواهی  کرد

با ساده ماندن کار  هر نا آشنایی   نیست

روزی تو هم بر عشق پاکم ناز  خواهی کرد

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 2 + ارسال نظر
پرواز 1392/11/13 ساعت 02:41 ب.ظ

قلب ؛
مهمانخانه نیست که آدمها بیایند! دوسه روز ی توی آن بمانند وبعد بروند!...

قلب،لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته شود ! ودرپاییز باد آن را با خودش ببرد!...

قلب ؟
راستش را نمی دانم چیست!اما این را می دانم که جای آدمای خیلی خوب است...

نادر ابراهیمی

راضیه 1392/11/13 ساعت 07:03 ب.ظ

سلام در اشعارتون سوزی هست که فکر میکنم از ارتباط نزدیک با خالق هستی سرچشمه میگیره. این توانایی رو تحسین میکنم و براتون آرزوی موفقیت بیشتر دارم.

این نظر لطف شماست، خالق همیشه هست البته در چشم و گوش و ذهن هر کسی به گونه ای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد