فقط برای دلم

می گوید خوب برو دو تا کتاب در مورد فن شعر بخون یاد بگیری توی این دلنوشته هاست روزی سه بار گند نزنی که حتی داد شاعر بزرگی مثل استاد هم در بیاد .میگه بخدا اگه تو بری وزن و ردیف و قافیه یاد بگیری می تونی شاعر بشی می تونی ... می تونی

میگم من شعر نمی نویسم

می گوید بالاخره این به گفته ی خودت دلنوشته هات رو مثل شعر پشت سر هم ردیف می کنی یانه؟گاهی ردیف و قافیه توشون پیدا می شه یا نه؟ گاهی از دستت در میره یه حرفای توش پیدا می شه یا نه؟

می گویم ولم کن بابا حرفی کجا بود شعری کجا بود من فقط می نویسم دلم خالی بشه نترکه . نگاه کن ببین این نوشته های من رو میشه در کدوم قالب گنجوند با قافیه شروع میشه بی قافیه تموم میشه. کلاسیک شروع می شه آزاد تموم می شه، بی وزن شروع می شه یه دفعه اوج می گیره موزن میشه بعد میره تو خلا بی وزن بی وزن میشه،  از این شاخه به اون شاخه می پره.  آخه اینا که شعر نیست . شعر حساب و کتابی داره تو رو خدا شعر و شاعرا رو بدنام نکن .

میگه اصلا می تونی یه سبک جدید ابداع کنی .

می گم اخه نقطه چین حسابی من میگم نمی خوام شاعر بشم تو می گی سبک ابداع کن.آخه شاعر که بشی مسئولیت داری ، حرفت باید دردو بگه، شاعر شدن ظرفیت می خواد، شاعر شدن به ردیف کردن دو تا قافیه و ردیف نیست . 

می گه من برا خودت می گم ها روش فک کن.

اون یکی دیگه ورداشته می گه عکسای قشنگ می گیری ها ، یه کلاس عکاسی برو یا حداقل دو تا کتاب عکاسی بگیر بخون ، اصلا حوصله نداری الان همه چی تو نت هست یه فیلم دانلود کن الفبا رو یاد بگیر تو می تونی عکاس بشی.

می گم ببین من نه عکاسی می دونم و نه می خوام بدونم من می خوام با عکس و عکاسی حال کنم همین .

اون یکی دیگه تازه رسیده میگه تو حیفی نمی ری دکترا دکتراتو بگیر هم حقوقت می ره بالا هم کلاست هم لباست هم پرستیژت هم شخصیتت هم ...

میگم ببین اسم دکترا هیچی بهت اضافه نمی کنه الان بری میدون انقلاب بهت پایان نامه دکترا می دن . اگه از اوناش نباشی براش زحمت بکشی هم باید بعدا کلی زور بزنی ثابت کنی از اون دکترا نیستی.

میگه بالا خره دکتر بشی برای خونوادت بچت برا آیندت خوبه. 

می گم ببین من توی این دنیای خدا سه چیزو دوست دارم زمین،عکس و نوشتن،اینم دو تا پا می خواد یه دوربین یه دفتر و قلم  بقیه دنیا رو ولش ، تو هم فک کن ببین چی دوست داری باهاش حال کن با منم کل کل نکن از کوره در میرم می زنم تو ملاجت از زمین و زمان محروم میشم .

می گه  من برا....

می گم  اُسکت-- stop اینم به دو زبون دیگه.

می گم تو رو خدا دست از سرم بردار من می خوام خودم باشم با تموم دلمشغولیاتم.  ولا

"محمود مسعودی(ساده)"


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد