صخره و دریا

دریا کنار صخره ها بیدار می گردد

موجی به سر 

عشقی به دل

کف کرده و شادان

غرشگر عصیان

بر لحظه های بی امان خویش می کوبد

در هر نفس صد بار

با  خویش می گوید

آرام اگر گیرم خواهم مرد

مرداب خواهم شد

ماهی نخواهم دید

از زندگی شادی نخواهم چید

باید بکوبم بر در و دیوار این صخره

باید ببوسم گونه هایش را

تنها رفیق روز و شب هایم

تنها، مقاوم، همسفر با ارزوهایم

یکبار دیگر موج می خیزد

بر صخره می کوبد

وَ در هر لحظه ی آخر

دست نوازش بر سر وی، دور می گردد

صخره دوباره دست و رو می شوید و آرام

در فکر تکرار محبت است

آرامش صخره در غرش دریاست

زیبایی صخره از یورش دریاست

دریا به عشق او مواج و طوفانیست

هر چند هر بوسه آغاز ویرانیست

عمریست چشمهاشان در چشم یکدیگر

بی خواب از رویاست

دریا پی صخره، صخره پی دریاست

"محمود مسعودی(ساده)"


نظرات 2 + ارسال نظر
faz 1392/09/14 ساعت 08:32 ق.ظ http://farzaneh43.blogsky.com

ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد / دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد

دلا دیوانه گشتم کو هشیاری/کجا هست عالمی کو عشق بیداری

سیتا 1399/12/11 ساعت 11:08 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد