با قصه ی تکرار کجا کار برآید

و خداوند در وجود آدمیان معجزه ای نهاده بنام عشق که اگر بر جسم خاکی نشیند بدان رنگ و بویی تازه دهد و بهاری بر زمستان جان فرود آید .

عشق را باید دو گونه و یا دو مرحله دید . عشق های زمینی و عشق  آسمانی

در عشق های زمینی زمانی که معشوق در قلب عاشق ورود می کند کلمات و لحظاتش ، نفسات وقدماتش زیبا و معنادار می شود.

یک سلام ساده سرشار از حس زیبایی می گردد. سخنانش شعر می شود نگاه هایش شعله ، سکوتش معما و سرودش مصفا ، گوش هایش شنوا و چشم هاییش بدانچه خواهد بینا و بدانچه نخواهد نابینا ، و اینگونه فعلا خواستن بر تمام وجودش سایه می گستراند.

زندگانی معنایی جز وصال آن جمال ندارد .

معشوق که موجودیست همچون تمام موجودات عالم خاکی با همان صورت و سیما و زبان و دندان و گوش و دهان در جسمی ناتوان که همه دارند موجودی متفاوت می گردد که هر کنش و واکنشش معنا و مفهومی دارد و نشان و نتیجه ای.

و این ها همه با تمام زیبایی هایش عاملی می گردد برای تلاش تا برسد به وصال .

حال تصور کنید در ازدواج های تحمیلی چه اتفاقی می افتد . نه احساسی هست و نه کلمات معنا و مفهوم متفاوتی دارند همه چیز بر اساس رسمی و یا اجباربر آمده از دلیلی عقلی صورت می گیرد وبا حضور غریزه ای ذاتی ادامه می یابد و دیگر هیچ. اگر بپاید عذاب است و اگر بپاشد عقاب. هر چه بگذرد از درون خالی و از برون پوشالی گردد.

صورت دوم و اعلای عشق، عشق به معبود یگانه، خدای زمانه و آن در یکدانه است .

 می توان گفت نماز و روزه بر اساس صرف دین چیزی جز ازدواج تحمیلی و اجباری نیست که فقط ظاهر است  باطن ندارد .

اگر حس عشقی آسمانی بر تو نزول یابد تمام هستی نشانه ی ذات لایزال گردد و ذره ذره ی وجودت به صدا درآید و تمام فرستاده های او از غرش رعد گرفته تا شورش برق ، از شکاف زلزال تا تابش نور از فراز جبال تایید معشوق می کنند و آنگاه ناگهان کمر در مقابل ابهت، عظمت و زیبایی معشوق از مقاومت می ماند و خم می گردد و زبان به تسبیح و تمجیدش گویا می گردد و گرنه نماز و روزه ای که به اجبار باشد، همچون ازدواج تحمیلی هیچ حسی جز ترس از عقوبت و رنج و صعوبت به تو نمی دهد .

بکوش بدانجا برسی که نماز و روزه ات نه از روی اجبار و تکرار باشد که از زیبایی معبود دادار و به تکریم معشوق قهار باشد. بکوش که به عشق برسی نه به مرسومات دین که در آن وصال است و کمال و دراین عذاب است و ملال .

صومی و صلاتی که به اجبار برآید

از ترس عذاب است و به تکرار برآید

 حجی و زکاتی که به اطوار بر آید

از شوق بهشت است وچه دشواربرآید

گر سینه ی تو جایگه عشق خدا شد

هر لحظه زبان در پی اصرار برآید

تنها نه به پنج است صلات رخ ماهش

هر دم به صلات است و به اقرار برآید

تنها نه شکم خالی از بهر وصال است

خالی چو شود فرصت انذار برآید

حجت نه فقط بهر پرستیدن یار است

هر طوف، سماعیست کز انکار برآید

از زلف و رخ یار چه دانیم و چه گویم

گر زلف نجوییم کجا حسرت دیدار برآید

ای دوست جهان حاصل اندیشه ما است

با قصه ی تکرار کجا کار برآید


"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 1 + ارسال نظر
راضیه 1392/09/13 ساعت 09:54 ب.ظ

سلام
متن خیلی زیبایی نوشتید. الانسان حریص بما منعت . انسانها همواره از اجبار گریزانند ولی خداوندی که معبود است و باید معشوق قرار گیرد به نحوی که از خود بیخود گشته کمر در برابر عظمتش خم کنیم،خود این نماز و روزه را اجبار کرده است و من عقیده دارم در این اجبار راهی برای وصال عاشقانه اش قرار دارد.

با احترام نماز و روزه ی اجباری جز حرکاتی مفید برای ماهیچه ها نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد