حس باران

حس بارانی که بر صحرای سوزان خواهمت

گل به دامان ببنمت همچون گلستان خواهمت

در مسیر ساقی سیمن چنان پروانه ای

گرد  ماه  روی ساقی در  میستان خواهمت

شمع بزم مهربانان ، محفل شعر و غزل

با غزل همخانه و مست و غزلخوان خواهمت

با پرستوی مهاجر در مسیر بادهای روزگار

راهی عشق خدا  بی ترس طوفان خواهمت

بیشه ای هستم که در بی ابری فصل بهار

قتلگاه قطره ام ، چون گل به دامان خواهمت

تشنگی جویم ز دست ابرهای روزگار

تا بفهمی من تو را چون آب حیوان خواهمت

گر چه ذوالقرنین نمی یابد اکسیر حیات

همسفر با خضر و الیاس و هزاران خواهمت

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد