می روم

می کنم دل ز تو و ثانیه ها

می روم تا سحر قافیه ها

می روم تا که بگویم سخنی

خوشتر از حسرت این قافله ها

می روم تا به خیالا ت خودم

پل زنم سوی پر چلچله ها

می روم تا که نمانم تنها

در سیاهی شب سلسله ها

می روم تا که بگویم با ابر

تا ببارد به شب فاصله ها

می روم تا که بگویم باران

تازه سازد دل بی حوصله ها

می روم تا به امیدی تازه

با لب خویش کنم زمزمه ها

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد