فاصله ای نیست

صد سال گرفتار تو باشم گله ای نیست

هر چند که در جام دلم حوصله ای نیست

فرموده بدی پای در این میکده مگذار

فرمان تو بر چشم،ولی فاصله ای نیست

غم نیست مرا پای به یک گوشه گذارم

با سر چو روم ،ترس من از آبله ای نیست

بشکن به سر زلف خودت عهد مرا هم

عهدت به چه آید چو مرا زلزله ای نیست

رودیم که دایم سوی دریای تو هستیم

جز مهر تو در دیده ی ما قافله ای نیست

زرد است بهاری که بدون تو برآید

ما مست خزانیم و تو را غلغله ای نیست

می خورده ام این راه مرا ساده نماید

جغد ار چه که بسیارو دگر چلچله ای نیست

در عمر مرا فرصت تکرار غمت نیست

دیر ار که بجنبیم دگر قابله ای نیست


"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد