یاد باد

یاد باد آنکه به کنج دل من مسکن و ماوای تو بود

دل پر از شوق،مقیم شب دریای تماشای تو بود

هر زمانی که نسیمی ز سر شوق و صفا می آمد

سفر عشق به پای من و از جوشش صهبای تو بود

بلبل باغ به جز شوق وصال تو نمی گفت سخن

صحبت شوق وصالم به سر و گوشه ی لبهای تو بود

جام می در کف ساقی به من و یار اشارت می کرد

جرعه در جرعه می، در صدف وصل و تمنای تو بود

شام هجران همه امید تو را تا به سحر حل می کرد

صبح وصل تو به کف بود و به پهنای دلم جای تو بود

بی سبب قمری بختم به هواخواهی تو می فرمود

شوق وصل تو بسی خیس تر از شبنم رویای تو بود

شرح این قصه نگوییم، همان به که بماند به نهان

کین همان طرفه خیالیست که در قصه ی رویای تو بود

طلب حور نمودن نه ز انصاف بود در ره تو ای مه من

تو همان حور برینی که به هر ذره ی من جای تو بود

طلب عشق ز بیگانه ی لطف ازلی هست خطا

این همان حد نهایست که در انگشت سر پای تو بود

شکوه کم کن که حدیث سر کوی و طلب وصل نگار

ساده حرفیست که مشکل ره دنیای معمای تو بود

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 2 + ارسال نظر
نازنین 1392/07/02 ساعت 08:43 ق.ظ http://chistansara.blogsky.com/

باز پاییز است ،
اندکی از مهر پیداست ،
در این دوران بی مهری ،
باز هم پاییز زیباست .
پاییزتان بهاری باد !

فرا 1392/07/02 ساعت 09:57 ب.ظ

خوش آهنگ با واژه هایی مناسب که شعری عمیق وسحر انگیز رو می سازند.

تشکر از لطف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد