خیال خیس

تصور کن  میون  گرمی  بی تاب  تابستون

هوای ابری بشه بارون بیاد مثل بهارستون

تموم آسمون ابری،هوای بی دلی شرجی

خیالت خیس شه، سر در بیاری از خیالستون

یهو عاشق بشی ،یادت بیاد از شرجی دریا

ز دست گرم خورشیدی کنار گلشن و بُستون

به لبخندی جوون گردی و گردی راهی دریا

دوباره موج برگرده بیاد دست بوس سرمستون

تصور کن به دست آری لب خیس سخنگویی

تو لب گیری از او ،او غرقه در دریای نازستون

تو غرق موج  دریا شی به امید نجات او

یهو غرقاب او گردی بری تا شهر وصلستون

مگیر سخت این جهان بر خویش و بر یاران

اگر صد بار مانی در غروب یک خمارستون


"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد