شادم ولی..

شادم ولی گهی ز تو دلگیر می شوم

یکباره از زمین و زمان سیر می شوم

چون می نهی به کوه غمم درد انتظار

بی آه و پرشکسته زمینگیر می شوم

گر می روی به دام کسان یاد من مکن

اما بدان ز سوز هجر تو تبخیر می شوم

با ذره ذره های یاد تو دلخوش بدم ولی

چون قطره ای ز چشم تو تقطیر می شوم

قاری مصحفم که ز عشق تو بی صدا

با هر قرائت عین تو تکفیر می شوم

ساقی به کوی میکده راهم نمی دهد

بنگر چگونه من بجای تو تحقیر می شوم

رودی که راهی دریاست زنده می ماند

تنها به وصل روی تو اکسیر می شوم

تقوی به گوشه ای نه و حکم دین کنار

قاضی منم به حکم تو تسخیر می شوم

با سادگی کلید قفل وفا را شکسته ای

در حیرتم چگونه با کلید تو تعمیر می شوم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد