طرفه خیال

آنشب که دلم یاد رخ چون قمر افتاد

روی قمرم از دل و حتی بصر افتاد

پرواز خیالات تو در دشت دل من

مرغیست که سبزینه باغش گذر افتاد

صیادی چشم تو خطایی ننموده است

این بار کمان کرده به قلب سحر افتاد

زد بال و پرو داغ به دل در شب هجران

بی هیچ نشانی ز تو بی بال و پر افتاد

نه آب ،نه دانه، نه خبر از گل رویت

در دامگه حادثه ها در به در افتاد

انگشت اشارات بسی هست بسویش

انگشت نما گشته و از چشم تر افتاد

اوضاع جهان بین و ز اوهام گذر کن

کین طرفه خیالیست که از سر به در افتاد

با این همه انکار هواخواه تو گشتم

من ساده خیالی که به دام شکر افتاد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد