حق آدم دود و گاز و مرگ نیست

نیمه شب بی خبر از خواب پرید

هر طرف بی سبب و تاب دوید

سحرین خواب خوشش جنگی بود

نفسش تنگ و هوا ابری بود

پدرش خواب خدا را می دید

مادرش آدمکی سنگی بود

آدمیت زخدا غافل بود

عقل از بیخ و ز بن زائل بود

پسرک سوخت و فریاد کشید

دخترک چشم نبست داد کشید

نفسش سخت به تنگ آمده است

سوزش سینه به جنگ آماده است

خواست بیداد کند داد نداشت

خواست فریاد کند یاد نداشت

کمی آنسوتر از این شهر غریب

همه با یاد خدا ،همه با ذکر و دعا

سخن از صبح بهشت می گفتتند

گرچه مخلوق خدا می کشتند

دود با گاز و فشنگ آمده بود

بمب و موشک ز تفنگ آمده بود

نفس خلق به تنگ آمده بود

سینه ی خلق خدا خسته ز درد

گشته همخانه به افسانه ی زرد

هر طرف جامه ی بی جانی و درد

پاره می کرد زمان را به نبرد

هر طرف سایه سنگینی و مرگ

بر هیاهوی زمان می زد چنگ

آی آدم های جویای بهشت

ای تمام زنده ها از خوب و زشت

دست بردارید از این آدم کشی

حق آدم هاست غیر از ناخوشی

حق آدم دود و گاز و مرگ نیست

حق کودک رنگ زرد برگ نیست

حق آدم ها سرود زندگیست

گفتن از شادی و از سرزندگیست



به یاد تمام کودکانی که گرفتار جنگ و بمب و تفنگند بخصوص در سوریه ی اینروزها

نظرات 1 + ارسال نظر
فرا 1392/06/14 ساعت 08:38 ق.ظ

کاش آفتاب،به درون قلبهای خاکستری شده ی بچه های دردمند بتابد.بچه هایی که دردشان بیشتر است وتنهاترند. ودیشب ،بیشتر از دیگران گریسته اند.
دنیا باید جای دویدن بچه ها باشد،نه جای له کرده بچه ها ....

کاش و فقط کاش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد