صدای تیشه ، قحطی اندیشه

هنوز در گوش کوهستان صدای تیشه می آید

نمی گویم ، ولی شاید صدا از بیشه می آید

هنوز آدم به فکر سبزه های زیر پا ها نیست

مرا ترسی فراتر از شکست شیشه می آید

هنوز هر جا که خرچنگیست ترسناک است

نمی پرسم تو گو این از کجای گیشه می آید

بزن بر زلف انگور می بنوش از دانه های آن

گمانم این فقط از فکر شاعر پیشه می آید

تمام جنگل سبز از تبر بر تیشه می ترسد

ولی زردی فقط از قحطی اندیشه می آید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد