ردی به یادگاری بر ماسه های ساحل

بر ماسه های ساحل ،ردی به یادگاری بگذاشته گذشتی

غافل ز اینکه ساحل قبل از تو هم همین بود

با موج می پریدیم

هر چند نمی رسیدیم

هی آمدیم و رفتیم ،ساحل فقط زمین بود

دریا که موج می زد

احساس فوج می زد

دریا عقب که می رفت ،احساس در جنین بود

نازت به باد می رفت

وقتی که باد می رفت

ساحل همیشه می ماند،گویی که اولین بود

هنگام زرد دریا

بر روی سنگ تنها

موج ار که زنده می شد،فریاد در کمین بود

پرنده های پرواز

پروانه های دلباز

هر سوی می پریدند آری هدف همین بود

رفتی تا رهایی

بر پهنه های آبی

اشکست چشم دریا،شاید دلت حزین بود

بر روی جلبک سبز

بر روی خشکی مرز

دیدم صدف شکسته ،تنها امیدم این بود

نظرات 1 + ارسال نظر
پرواز 1392/06/04 ساعت 04:02 ب.ظ

دریا...دریا...
هنگاهه می کند وقتی که می خروشد و سر به صخره ها می کوبد، پیش می تازد ،عقب می نشیند و می برد ردی که به یادگاری بر ماسه های ساحل مانده....
و دورت می کند از همه رویاهای خوشِ آغاز ...
ولی میتوانی بازهم بسازی ، همانقدر که دریا ویران می کند...
وبه یاد بیاوری تعهدات وپیمانهای نخستین خود را....
و حرفهای نو تدارک ببینی، به جای پس انداز کردن حرفهای قدیمی،....
وهمانقدر که دور شده ای، بازگردی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد