ندارم گله از کس

دلتنگ تو هستم و ندارم گله از کس

اما نکشم پا ز تو و عشق گلت پس

گو غربت از این شهر فراموش گریزد

با پای طلب در ره یاریم و همین بس

افتاده ی میخانه ام و حرمت ساقی

خود دور کند عشق مرا از همه ناکس

تا باغ تمنا ره دلداه و معشوق نماید

کی راه دگر هست میان همه ی خس

پروانه اگر سوخت ره شمع بجا است

در پیله کسان دگری هست به تیررس

در کوه بلند هر گل بی تاب نروید

گر رسته ندارد غم اندیشه ی نارس

با ساده مگویید ز سنگینی این شب

او دار به دوش است ندارد غم ناکس

نظرات 4 + ارسال نظر
فرا 1392/05/24 ساعت 09:46 ق.ظ

دلتنگ که می شوم
دنیایم را می کاوم
به بهانه نگاهی که در خود گم کرده؛
دست هایم را در هم گره می کنم...
و دلگرم می شوم
به قلبی که هنوز هم می تپد....

شعر زیبایی س،سپاس

فرا 1392/05/24 ساعت 09:48 ق.ظ

سلام منظورتون از این قسمت چیه:

گر رسته ندارد غم اندیشه ی نارس

منظور اینه که هر کسی به قله نمی رسد کسی که رسیده از افکار و اندیشه های نار س و کوته بین غمی نداشته و ندارد

فرا 1392/05/24 ساعت 04:13 ب.ظ

مفهوم خوب وکاملی نهفته داشته.ولی:

هیچ قله ای آخرین قله نیست ،رسیدن غم انگیز است ،"راه" بهتر از" منزلگاه"است ....
برویم بی آنکه به به رسیدن بیندیشیم.

زیبا 1392/05/26 ساعت 11:11 ب.ظ http://ziba57.blogfa.com

سلام .
هر دوشعرتون با موضوع دلتنگی خیلی زیبا و پر احساس بود .
دلتنگی همیشه هم بد نیست . به نظر من یه حس دلنشینه که علاوه برتلخی شیرینی هم داره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد