سیب عصیان

یک سیب عصیان از بهشت آواره ام کرد

لطفش ز من بگرفت  و دنیا خانه ام کرد

یک عمر با عشق تو خوش بودم بدانجا

یک لحظه غفلـت راهــی ویرانـه ام کـرد

من  میـوه  در  باغ  بهشتت  بـودم  اما

اندیشـه ی شیطـان دوبـاره دانـه ام کرد

در پرده ها  پنهـان  بســی راز است اما

راز تو من را این چنیـن  افسـانه ام  کرد

روزی  که  راز  از  آدمیــت  می گشـایند

در حیـرتم چون شـد که او دردانـه ام کرد

گر مـوج هم باشم  و آغـوش تو سـاحل

باید   که  بـرگـردم  که  دریا لانـه ام کرد

ای ساده مانده در خیالت خوش خیالی

بشنو که هجـران راهـی  میخـانه ام کرد

نظرات 2 + ارسال نظر
محبوبه 1392/04/13 ساعت 09:08 ق.ظ http://earth-silence.blogfa.com/

سلام شعر بخچه بردار ماسه ها منتظرند سروده شماست؟

بله همه ی نوشته های این وبلاگ توسط خودم است البته جز مواردی که ذکر شده

فهیم 1392/04/14 ساعت 09:59 ق.ظ

احسنت بسیار عالی
ارادت دارم عزیز

استاد شما لطف دارید بنده نوازی می کنید ما کوچکترینیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد