به چشمت دلبری آموز

به چشمت  دلبری  آموز و زلفت دلفریبی را

به  ابرو  تیر  مژگان  را  به  مژگان تیرباری را

غزال  چشم خود را گو که در دشت چرا آید

به وی آموز دل بردن و راه  خوش خرامی را

به  زلف  پیچ در پیچت  بگو از  شام هجرانم

به  هجران  گو  بیاموزد  سرود  بی قراری را

به  مروارید  چشمت گو که  راز من نگه دارد

بگو  با وی  بیاد آرد مکرر در مکرر راز داری را

به بلبل  گو که درافسون زلفت آشیان سازد

به زلفت گو که آخر نیست ،رسم میزبانی را

ببین یکبار دیگر ساده را مهمان به خوان خود

نه کم بگذار پیمانه ، نه کم کن میگساری را

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد