آدم و حوا از یک زاویه متفاوت

گاهی که زیادی به داستان و آدم و حوا فکر می کنم با خودم می گویم آخه خداجان این چه کاری بود آدم کرد همه رو آواره  زمین خاکی کرد.

با خودم می گویم آیا واقعا خدا به فکر آدم بود که شیطان رو فرستاد سرشو از راه ببره بعدم از بهشت اخراجش کنه. بالاخره این شیطان یا با اطلاع خدا رفته  یا بی خبر . اگه خدا بگه خبر داشتم خوب پس همه چی زیر سر خودشه . اگه خدا بخواد بگه می خواستم امتحانش کنم ، ولی اونکه آدم خوب می شناخته و می دونسته از چه آب و گلی درستش کرده و بنابراین می دونسته در مقابل این جور چیزا مقاومت نداره

از اونطرف اگه خدا بگه نمی دونستم که عذر بدتر از گناه می شه.

خداجان حالا آدم اومد زمین خیلی آدم شد آدم که نتونست سیب حوا رو تو بهشت که اون همه حوری و پریه نخوره می تونه این دنیا که علاوه بر حوا هزار تا سوسن و سنبل هم هست مقاومت کنه تازه اینجا علاوه بر سیب، هلو و گلابی و خیلی چیزای دیگه هم هست.

آخه خداجون این چه کاری بود کردی بعضی وقتا می گم نکنه دنبال بهونه بودی . شیطونو فرستادی سر آدمو شیره مالید تبعیدش کردی زمین ، بعدشم گفتی بچه خوبی باش دوباره ببرمت بهشت. تازه شیطون رو هم برا اغفال و جاسوس باهاش فرستادی . یک نگا بکن اونجا آدم نمی دونم گندم خورد سیب خورد چی بود اون بلا رو سرش آوردی، اینجا اومده همه چی می خوره از نون حروم گرفته تا مال مردم کاریش نداری می گه بیا اونجا باهم حساب می کنیم .هر جور حساب کتاب می کنم می بینم با این اوضاع بهشت خالی می مونه.

آخه خداجان این چه کاری بود کردی همه تو بهشت دور هم بودیم خوش می گذشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد