آتش غفلت

شبانگهی که آتش غفلت به جان باغ افتاد 

به یک نفس میان گل و بوته ها فراق  افتاد 

خلاف حزن غم انگیز شاخه های خط خورده 

چه زود شادی هیزم به خانه ی اجاق افتاد 

درخت  اگر چه  تحمل  کند و خم ندارد سر 

تمام  عمر و خاطره هایش  ز  انطباق  افتاد 

به خاک  خسته  بیندیش که زیر پای درخت 

چه شد که در شب هجران ز  اشتیاق افتاد

صبا از دل خونین باغبان سوال و پرسش کن 

اگر  چه غفلت او  بود که  این   سیاق افتاد 

تلنگری  زده بودم  که  شعله  در  راه  است 

ببین  هنوز نیامده  شعله ، چنین نفاق افتاد 

کسی به دل نگاری ساده  نمی نهد  وقعی  

مگر دمی که بانگ برآید، جمع تاق تاق افتاد

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1392/02/16 ساعت 01:27 ق.ظ

ممنون خیلی چالب بود حرف دل من رو هم میزنه

این حال و پریشانی من و شب تاریک
چشمم به قافیه هایش به اتفاق افتاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد