چه حاصل

یارب ز می و مکتب و میخانه چه حاصل

عمری زده ام لاف از این باده چه حاصل

چون بهر کسان صوم و صلاتی بنمودم

شب تا سحرم روی به سجاده چه حاصل

با دست دعا چشم به افسانه سپردیم

 یک دست دعا دیگری افسانه چه حاصل

من آیینه سیرت خویشم به که گویم

صورت اگرم هست به دلداده چه حاصل

افتاده به دام خودم از غیر چه نالم

لب ها به دعا دست به پیمانه چه حاصل

محکوم کند زلف تو چشم دگران را

از خویش گذر کرده چنین ساده چه حاصل


نظرات 2 + ارسال نظر
رضا 1391/12/16 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام
خیلی محکم و نغز

فهیم 1391/12/17 ساعت 12:15 ب.ظ


سلام قلب من جناب مسعودی نازنینم
احسنت
زیبا بود لذت برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد