ندانم

تلاطم  در  دل اندازی  ندانم

سکوتم بر  لب اندازی ندانم

تمام شب به یاد صبحگاهان

ز چشمم خواب اندازی ندانم



کیست بیدار نیمه شب که خدا جستجو کند

عاشق شود بر این سکوت و خدا آرزو کند

یا بگذرد ز آنچه بر دل و بر لب عالم نهاده اند

تنها به سوزنی درزهای مانده به دل را رفو کند



سکوت نیمه شب هایم ز چشمم قصه های خواب می گیرد

هواخواه تو می گردم که خواب از چشم و از دل تاب می گیرد

بیا تنها همین امشب مرا در خلوتی درویش مهمان کن

که گر خوابم رباید،در تمام عمر از من حسرت مهتاب می گیرد


نظرات 1 + ارسال نظر
رضا 1391/12/10 ساعت 07:46 ب.ظ

سلام
به به از دم مسیحایی هم رد شدی حاجی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد