ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عشقت زبانه کرده و از من گذشته ای
شمعم به پای تو سوزم تمام عمر
سوزم نشانه کرده و از من گذشته ای
پروانه گشته ام بیاد شمع رخت روزگار بین
عیشی شبانه کرده و از من گذشته ای
گفتم به جستجوی زلف تو از خویش بگذرم
زلفت فسانه کرده و از من گذشته ای
هر شب بیاد چشم تو از خویش رسته ام
تیرت کمانه کرده و از من گذشته ای
فرهاد گونه در نبود تو فریاد می زنم
خسرو بهانه کرده و از من گذشته ای
گفتم ز بی وفایی این روزگار پست
شکوه از این زمانه کرده و از من گذشته ای
تکفیر کرده ام همه ی مطربان شهر
دینداریت جوانه کرده و از من گذشته ای
من ساده ام که با خیال تو هر شب نشسته امگویی خیال را اعانه کرده و از من گذشته ای
یک لحظه غفلتم همه عمرم به باد داد
آن لحظه را بهانه کرده و از من گذشته ای