ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
آب نزدیک است این بی آبی دریا عذابم می دهد
دست فرزندش دراز و دست او کوتاهتر هم می شود
این همه دست دراز و خجلت بابا عذابم می دهد
او هزاران بار می میرد و جان می جویم از چشمان او
این همه مردن درون خانه و بستر عذابم می دهد
چونکه از در آید و گوید لباس عید می خواهم پدر
دست های پر ز خالی بر سر و همسر عذابم می دهد
اشکها در گوشه ی چشمان بابا شعله بر آتش زند
شعله این آتش سوزان به جان و تن عذابم می دهد
هیچکس در فکر بابا نیست تنها بار بر دوش وی است
از همه بدتر همین تنهایی بابا عذابم می دهد
شاعران مشغول شعرند و خماران مست آن
وین سرود شاعران بی یاد بابا هم عذابم می دهد