عید نزدیک است

عید نزدیک است و جیب خالی بابا عذابم می دهد

آب نزدیک است این بی آبی دریا عذابم می دهد

دست فرزندش دراز و دست او کوتاهتر هم می شود

این همه دست دراز و خجلت بابا عذابم می دهد

او هزاران بار می میرد و جان می جویم از چشمان او

این همه مردن درون خانه و بستر عذابم می دهد

چونکه از در آید و گوید  لباس عید می خواهم پدر

دست های پر ز خالی بر سر و همسر عذابم می دهد

اشکها در گوشه ی چشمان بابا شعله بر آتش زند

شعله این آتش سوزان به جان و تن عذابم می دهد

هیچکس در فکر بابا نیست تنها بار بر دوش وی است

از همه بدتر همین تنهایی بابا  عذابم می دهد

شاعران مشغول شعرند و خماران مست آن

وین سرود شاعران بی یاد بابا هم عذابم می دهد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد