بر مزار لحظه ها

بر مزار لحظه ها گریه ندارد سودی

قربانی مکن این لحظه ی جامانده خود

هیچ گوش شنوا نیست در این شهر غریب

بی جهت بر باد مده حرف دل  و گوهر دردانه خود

مسلخ ثانیه ها را به گلستان بکشان

دامنش پر زگل و ریحان کن

یادگاری که تو را از گذر عمر روان می ماند

نقش مهریست که بر پرده پندار زنی

منتظر معجزه ماندن خطایی است بزرگ

خویش را معجزه عالم دان

ایمان بیاور به آغاز هر روزه ی خویش

و بیندیش که:

بر مزار لحظه ها گریه ندارد سودی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد