دفتری با مهر های جابجاخورده

منم و لحظه های تا خـورده  دفتـری با  مهـر های  جابجا خورده

باید از اول بشمارم لحظه هایم را شاید یک لحظه جابجا خورده

باید  حسابرسی  کنم  حساب  درآمد و مالیات   بقچه هایم  را

شاید  بدهکار  و  بستانکار  در دفتر  حساب هایم  جابجا خورده

باید بلیط  پرواز  زندگی  را  عوض کنم همین امروز  همین لحظه

کاش بینم  که  ساعت  حرکت  حداقل این یک بار جابجا خورده

بگذار  بار دیگر ورق  زنم عمرم  به یمن  تک لحظه های جامانده

شاید شانسی  بیابم از دیروز که برای فردای قصه جابجا خورده 

از پنجره به کوچه  نظاره  می کردم تمام  مردم  شهر سرگـردان 

می دوند  برای  تغییر  شغل هایی  که  مدعی اند جابجا خورده

اکنون  منم و سادگی هایم که یر تمام مهرهای عشق جامانده

این  تنها  امید من  باشد  کاش  باز نگویند مهرش جابجا خورده

منم  و   سبزه های  خشکیـده  در  نبود مهر ز خـویش رنجیـده

ترسم  آخر کسی  بگوید  که مهر  آدمیت  برای تو جابجا خورده


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد