به هر سو قدم زدم بودی

هر  بار که دفترم  را  ورق زدم بودی   

هرکجا دست بر هر  قلم زدم  بودی

بی خویش رفته بودم به باغ تنهایی

در هر نگه به هر سو قدم زدم بودی

در میان  سبزه ها  میان شب بوها

هر طرف  که بیادت نفس زدم بودی

کوه  و  دره  و دریا ، جنگل  و صحرا

هرکجا سور و ساتی بهم زدم بودی

نگه  ار بر زمین یا  بر  آسمان کردم

شعر  گفتم  به هر طرف زدم بودی

در  میان گیسوان به  عمق زلف یار

تار  مویی  اگر  از   هنر  زدم  بودی

با  حضور   سادگی  در  این  محفل

دست چون به دست دگر زدم بودی

ای خوش آندم که روز آخر  هستی

گویم پلکم را به هر طرف زدم بودی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد