باز آمدی

باز آمدی و داغ دلم تازه کرده ای           من را  ز باغ زندگی آواره کرده ای 

من را که ساقی میخانه می نداد         بنگر چگونه عشق مرا تازه کرده ای



باز آمدی و خاطرات تپیدن به پشت بام 

و ان دست گرم وجرعه آخر درون جام

اینها همه به جان من آتش همی شود

آیا شود دوباره جام بی دلیم یابد التیام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد