وعده بوسه به افطار

رمضان است مرا  هست امید لب لعش افطار        روزه عاشق و معشوق حرام  است  و ندانی  انکار

یادم آید که مرا وعده  صد بوسه به افطار دهی      رمضان رفت  و  ندیدم  یکی بوسه  ز لب های  انار

رمضان رفت و دلم رفت خیال لب مخمور تو ماند     به یکی غمزه رضا کن دلم از لعبت آن  چشم خمار

گرچه رندیم و نظر باز و حریفان و رفیقان  دانند      ولی اینجا نه مرا هست تحمل نه به دل هست  قرار

گر که آید شب آن وعده که بر قلب  حزینم دادی    لب من تا به سحر هیچ نگوید و نجوید به غیر از تکرار

تو که ناگفته دوصد عقده و اسرار مرا می دانی     از چه بستی  لب آن پسته خندان و به گردش حصار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد