خاطره است خاطره

آنچه مرا همی برد سوی هر آنچه دیده ام یا که زکس شنیده ام خاطره است خاطره

وانچه تو را نمی برد  از  دل پرمخاطره  جز به فراز خاطره  خاطره است خاطره

روز و شبم تو بوده ای  مهر و مه م  تو بوده ای وینهمه از برای من خاطره است خاطره 

دل به دلم نداده ای سر به سرم نهاده ای و آنچه مرا بداده ای خاطره است خاطره

آنهمه شب به دام ول جز به دلت نبسته دل گر چه نشد به کام دل خاطره است خاطره

آنهمه غم نهفتنم  زبیش و کم نگفتنم  راه دگر نجستنم  خاطره است خاطره

گرچه ز زیر و بم مرا هیچ خبر نداده ای بی خبری برای من  خاطره است خاطره 

آنهمه گفتگوی تو یا که به جستجوی تو در ره پر ز بوی تو خاطره است خاطره

آنهمه دل تپیدنم  جز تو به ره ندیدنم  کوی به کو دویدنم خاطره است خاطره

قامت همچو سرو تو همچو منی و محو تو در ره پر مخاطره خاطره است خاطره

آنهمه خنده های تو مرکز دل رضای تو بهر دل غمین من خاطره است خاطره

تو گفته ای که سر بنه دل به ره دگر بنه کانچه زمن بماندت خاطره است خاطره

تو چون ماهی درخشانی مرا چون مهر رخشانی گرچه که آنچه دارمت  خاطره است خاطره 

گر چو تو خود برفته ای از دل من نرفته ای باز دوباره دیدنت خاطره است خاطره

شمع شبان تار من  نوش دل خمار من چون که تو بوده ای در آن خاطره است خاطره

محمود کوته تر بگو یاری نداری جز همو آنچه تو را بی او بود خاطره است خاطره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد