تو که در پاغ حوران می چریدی

تو که همپای مستان می پریدی 

تو که در پاغ حوران می چریدی 

چه شد کارت که افتادی بدین روز

که در سوراخ موشی می خزیدی  

 

تو که دل را به دریا داده بودی  

تو که با عشق او همخانه بودی 

چسان در برکه ای غرقابه گشتی 

تو که در عمق دریا زاده بودی 

 

تو که بر اوج می بودی شب و روز  

تو که بر عقل و دین خندیدی آنروز 

چرا سر در گریبان  دست بر سر  

به گرد خویش می چرخیدی امروز

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد