این جماعت

کوه هم باشی میان دشت چالت می کنند
گر الف باشی میان جمـــــع دالت می کنند
پیش رو از مهر می گویند و از مـــــــردانگی
پشت ســـر تقلید اعمال و مقالت می کنند
گاه با تیر جفا گنجشـــــک دل را می کشند
گر نمیــــــــــری تیغ تیزی زیر بالت می کنند
گر که شاخت میوه ای رنگین و دل انگیز داد
با هـــــــزاران زیر و بم یکباره کالت می کنند
گر تحمل کـــــرده و جان در بری از طعنه ها
وصـــــــــله ای ناجورتر آورده لالت می کنند
در حیاتت بارها زنده به گــــــــورت می کنند
وقت مــــــردن یادشان افتاده زالت می کنند
ای دریـــــــغ و درد از همسایگان روز و شب
بر سر آتش نهاده چــــــــون بلالت می کنند
گــــــــوش را دروازه کن زیپ دهانت را بکش
کین جماعت عاقبت مــــرغ حلالت می کنند
"محمود مسعودی"
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد