-
در زیر برف زندگی آرام نشسته ام
1391/08/13 22:46
در زیر برف زندگی آرام نشسته ام زیرا که با حضور عشق سرما نمی رسد
-
اقرار نکرده ام
1391/08/13 22:11
اقرار نکرده ام که عاشـق بودم با تیر م ـژ ه به جان موافـق بودم اقرار نک ـ رده ام که بـی دل بودم اما همه دست و پای در گل بودم اقرار نکـرده ام به سـاحل بودم با غمزه چشم تو به مشکل بودم اقـرار نکـرده ام که جـائـر بودم حتی به دل خویش ساتر بودم اقرار نکرده ام که در کوی و کمر آواره بـدم اگر چـه ظـاهر بـودم اقـرار نکرده ام که...
-
آخرین قرار
1391/08/13 19:18
تنها سر قرار تو در کوچه باغ صبح در سایه های کم و بیش صبح انتظار بی قرار ماندم و ماندم نیامدی صد بار و بیشتر از اول تا آخر کوچه قدم زدم صد سال و بیشتر دستم به دو سوی کمر زدم صدها نفس بدون اکسیژن بیرون شدند و تو هرگز نیامدی گشتم دو باره به کوچه باغ در پی ردی ز پای تو گفتم که شاید عبور کرده ای از روزگار من شاید سپرده ای...
-
رویای من
1391/08/12 17:03
رویای من نبود شمشیر است رویای من سقوط هفت تیر است در روزگار تیر و آهن و فولاد رویای من غروب زنجیر است رویای من عشق بدون تقدیر است ثانیه هایی بدون تکفیر است قلب هایی بدون رنگ و ریا کارهایی ز عمق تدبیر است رویای من به عشق سختگیر است آرزویش ز عشق شبگیر است خواندن سرود بهار در زمستان ها رویای من کاملا جوگیر است رویای من...
-
هر نور کـه از پنجـره آیـد
1391/08/12 16:55
هر نور کـه از پنجـره آیـد به حضـورم هر ذره که از سقف تو ریزد به غرورم آتش شود و هیزم و کبریت و سمـاور سوزد همه اعضـا و سراپـای وجـودم
-
اگر خدا اجازه همی داد
1391/08/11 21:32
از تک تک مژه هایت سرود می خواهم در جـای جـای لبانت فـرود می خواهم اگـر خـدا اجـازه همـی داد زانـوانـم را به روی شبنم عشقت سجود می خواهم
-
خنده اش یادم ماند
1391/08/11 20:19
از پیـچش جـاده سبزه اش یـادم ماند از عمـر گذشته غمزه اش یـادم ماند باور نشـود تـو را زشب هـای دراز لب های غزال و خنده اش یادم ماند
-
صدای تیر در کوهستان
1391/08/11 19:48
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 صدای تیر در کوهستان پیچید و صدای نع ر ه ای که به ضجه شبیه بود آنرا ادامه داد و کوه هر دو صدا را تکرار کرد ، شاخ های رو به آسمان به زمین در غلتیدند و شیب کوه سرسره ای شد برای آنکه همیشه گذرگاه و چراگاهش بوده است دقایقی بعد شکارچی با تفنگی بر دوش...
-
چه زیباست
1391/08/11 17:11
چه زیباست پنجره های عشق رو به دریایند کوه های پرغرور رو به بالایند تمام عقربه ها رو به فردایند ماسه ها زینتی به صحرایند باغ ها همنشین شب هایند شعرها غم زدای دلهایند دره های عمیق تنهایند رودها ابتدای دریایند وخوش به حال دو چشم میگونت کز طلوع تا غروب شعر می زایند
-
تو را چه شد
1391/08/08 18:04
ای بـرگ سبز بهـاری تو را چه شد بگذشتـی از بهار و به پاییـز بر شـدی ای عشق ناب جوانی تو را چه شد بگذشتی از نگار و به دنبال زر شدی
-
پاییز نمود دیگری از عشق است
1391/08/07 09:58
وقتی که حمله پاییز برای کشف زیبایی های آغاز شد هیچکس بیدار نبود و برای همین هیچ مقاومتی هم نبود. پاییز آمد و هر دم زیبایی هایی را هدیه کرد که چشم از درک آن عاجز ماند . شاید این تنها حمله عالم باشد که علیرغم اینکه بسیار ناجوانمردانه می نامندش و علیرغم تاراج سرسبزی طبیعت دوست داشتنی است و همه منتظر آن هستند. چون اگر...
-
باز آمدی
1391/08/06 10:49
باز آمدی و داغ دلم تازه کرده ای من را ز باغ زندگی آواره کرده ای من را که ساقی میخانه می نداد بنگر چگونه عشق مرا تازه کرده ای باز آمدی و خاطرات تپیدن به پشت بام و ان دست گرم وجرعه آخر درون جام اینها همه به جان من آتش همی شود آیا شود دوباره جام بی دلیم یابد التیام
-
هنوز هیچکس دلم باور نداره
1391/08/05 20:00
هنوز هیچکس دلم باور نداره هنوز غیر تو دل یاور نداره بیا با دل بمون با ما صفا کن که دل غیر تو را باور نداره هنوز یک قطره از شرم نگاهت به روی بستر مهتاب مانده هنوز یک جرعه از جام وصالت به امیدی درون جام مانده هنوز در خواب و بیداری پریشم به روی سبزه ها شبنم بریزم بیا زودتر بریز آن آخرین را که در عمق سبویت جای مانده هنوز...
-
افتاده ام از چشم تو
1391/08/02 23:11
افتاده ام از چشم تو چون قطره در گرداب ها افتادن از چشـم تو بد وز آن بتر گــرداب ها گر چشم تو یاری کند راهی شوم بر آسمان بارم به گرداب جنـون دریا کنم گرداب ها
-
می خوام بشم خط موازیت
1391/08/02 17:04
می گه می خوام بشم خط موازیت که تا آخر کنارت بمونم اگر قطعت کنم رد می شی از من اونوقت باید تو آرزوت بمونم می گم می دونی که وصل اینجا حرومه می گه آره ولی اونجوری هم یه بوسه هست تمومه اینم بدون وقتی تخیل به افق می رسه این دو تا خط هم به پای هم می رسه
-
بدا به حالمون
1391/08/02 16:56
مرگ که خودش یه نقطه ته خطه پایان انتظار آغاز فصله یه جورایی هم ، نقطه ی آغاز وصله بدا به حالمون اگه مرگ یکی دیگه تنها نقطه وصلمونه
-
به باغ دوستی ما سر نمی زنی
1391/07/29 17:56
دیگربه باغ دوستی ماسرنمی زنی آتش نمی نهی و نشتر نمی زنی شاید که دلخـوری از باغ خاطـرات در باغ خاطرات خودت پر نمی زنی
-
نماند کس به بازار جوانی
1391/07/29 16:44
خدا زیباترین لحظه ها را نموده قاب بر دار جوانی جوان زیبایی لطف خدا را مدالی دیده بر کار جوانی نماند کس به بازار جوانی و یا دائم میاندار جوانی نباید رایگان از کف نهادن قرار و قدر و پندار جوانی
-
وای آندم که ببینم چهر او
1391/07/28 15:28
من نه ساقی دیده ام نی زلف او اندکی بودم فقط در فکر او گر که فکر اوچنینم می کند وای آندم که ببینم چهر او
-
شنیدم قصه میخانه را
1391/07/28 13:23
من نه می خوردم نه می دیدم نه هم میخانه را من نه می خواهم نه میخوارم نه دیدم خانه را من فقط با فکر زلف و چشم ساقی خفته ام از لب و چشمان او تنها شنیدم قصه میخانه را
-
بازآ
1391/07/28 13:19
هنوز چشم لحظه ها از شبنم وداع تو خیسند هر دم به یاد شمع رخت انتظار می ریسند ای رفته از حضور من و لحظه های من بازآ که گونه های من از انتظار می خیسند
-
تو آن ابری
1391/07/27 22:00
تو آن ابری که بر بالای دشتی ،پراز محصول گندم خانه داری ولیکن حسرت باران به گندم ،بسان قصه ای صد ساله داری تو آن باران که هر قطره نگاهت هزاران تشنه بی خواب دارد و لیکن قطره قطره می رسیدی هزاران مهر دل در چاله داری
-
صبحی دگر
1391/07/27 17:04
صبحی دگر به کوی حضورت گذر کنم چون شبنمی به برگ غرورت نظر کنم از شبنم حضور تو خیس است لحظه ها ترسم به غوطه ای دل خود را بتر کنم چون شعرمن غزل شده سوزم چو آتشی بر من چه مانده دگر کان مستتر کنم ابرو و زلف گشاده در این روزگار ما هستند رسن به گردن و باید حذر کنم چشمم به شب شده بغضی در آسمان خواهم که صبح چشم خودم بارور کنم...
-
خود را به باغ شعر و تغزل کشانده ام
1391/07/20 11:11
تخم صفا به باغ تخیل فشانده ام در آسمان عشق تو انجم نشانده ام چونکه غروب زلف تو باور نمی کنم خود را به باغ شعر و تغزل کشانده ام
-
زمستان که بگذرد بهار می آید
1391/07/19 10:38
زمستان که بگذرد بهار می آید دوبار باغ دل من به بار می آید دو باره شولای سبز کوهستان درون دیده ی این انتظار می آید
-
گاهگاهی رها بکن تیری
1391/07/18 18:17
گاهگاهی رها بکن تیری تیر تیزی و همچو شمشیری مرکز قلب من هدف باشد تا ببینی که خویش می میری
-
قلب من یک نگاه کم دارد
1391/07/18 08:33
قلب من یک نگاه کم دارد بی حضور نگاه غم دارد گر طلوع ستاره هم بیند نقش ماه تو از عدم دارد
-
شعر ناگفته تبدارم من
1391/07/18 08:24
شعر ناگفته تبدارم من در تب خویش گرفتارم من تازه فهمیده دل تبدارم از غم توست که بیمارم من
-
گاهگاهی دلم هوایی کن
1391/07/18 08:19
گاهگاهی دلم هوایی کن یادی از صبح آشنایی کن بگذر از کوچه تنگی دل من و پس از آن هر آنچه خواهی کن
-
گاهی خدا فقط به دل ما گیر می دهد
1391/07/17 22:54
گاهی خدا فقط به دل ما گیر می دهد بچه حساب کرده و هی شیر می دهد مفهوم آن ارزش و قدر من و شماست ورنه به دیگران فقط شکم سیر می دهد