-
مگر غیر تو هم ما را دری هست
1391/06/22 02:18
مگر غیر تو هم ما را دری هست مگر غیر تو ما را سروری هست در این نیمه شب و تاریکی محض مگر غیر از تو ما را دیگری هست مگر غیر تو بی تابی روا هست مگر تنها همین یک ماجرا هست چنان که چشم تو بی تاب گشته تعجب می کنم اینجا کجا هست مگر تنها همین یک ماجرا هست مگر زلف تو ریسمان خدا هست بترس از داد بی تابان ز زلفت خدا آگه ز پشت صحنه...
-
خدا انبار غم کرده دل مو
1391/06/22 02:10
خدا انبار غم کرده دل مو اسیر بیش و کم کرده دل مو درسته ایکه غم انبار دارم ولی یکدفعه دم کرده دل مو چونو بغض و غمم بسیاره امشب چغوک قلب مو تبداره امشب نخوابیدم تو ره در خواب بینم ولی دونم دلت غم داره امشب بیا تا بگذریم از لحظه ها مان ز بی تابی شب خوابیده هامان اگر امروز و فردا یی است دنیا چه حاصل غصه نادیده هامان
-
در دالان جنگل
1391/06/21 12:15
در آن دالان جاده جنگلی که مرا به ماهی عشق تو می رساند به زیر تاریک و روشن جنگل که سایه های مان ناپیدا بود توقفی کردیم نگاهی به عمق مکان کردم و در عمق زمان شناور شدم یک لجظه تو به دیدار ذهنم آمدی گفتم که تو را منتظرم ولی دریا پیش رو بود و ماهی ها منتظر نمی شد از هیچیک گذشت. تو در ذهنم ماندی و من به دیدار دریا رفتم و...
-
غنیمت شمار به باغ
1391/06/21 10:31
اکنون که تو شادان نفس می کشی به باغ دانی که پشت ده نفسی دل می کند ز باغ فرصت شمار که لحظه های تو بی یار نگذرد فرصت بدان به دام و غنیمت شمار به باغ
-
دیده بیدار که باشی
1391/06/21 09:42
ای دل به کجا رفتی و بی ما به که باشی از دیده نهانی تو و همخانه بیدار که باشی هر شب من و یاد تو و صبحی که دمیده صبح و سحر دیده ما دیده بیدار که باشی ای دل به کجا خفتی و بی خواب که باشی من جام به دستم تو لب جام پدیدار که باشی جان در طلبت از سر و از سینه تبدار فراریست سر به ره کو داده و جان بر سر دیدار که باشی ای دل تو...
-
ساده کردم نام خود
1391/06/18 14:18
ساده کردم نام خود تا ساده باشم تا ابد همنفس با سادگی گر مور باشم یا اسد ساده بینم زندگی و ساده باشم با دلم گر ببارد تیغ بر جانم و گر تنها بمانم با احد ا
-
لقمه نانی برای آبروی خویش
1391/06/18 14:07
من آن یک لقمه نانی را که گفتی برای آبروی خویش می خواهی به دست مردمان دیدم و لیکن گذارش را بسوی تو ندیدم چرا که چشم انسان بس حریص است و قلب او گاهی مریض است و پندارش بسی بی تاب و هیز است من آن یک لقمه را دیدم ولیکن فراموشم شد از بهر تو باشد فراموشم شده از من نباشد فراموشم شد از دنیا جداشم خدا آن لقمه را بر خوان ما داد...
-
آرزو ببار
1391/06/18 13:53
بی تاب غمزه های توام آرزو ببار بر لحظه های سنگین شده ی آبرو ببار بر جان و سینه ی ما نقش او بزن باز آی بر تمام قدم های پیش رو ببار
-
گرفتار دل خویش
1391/06/18 12:48
از بس که ملولیم و گرفتار دل خویش گم گشته شدیم از پی اصرار دل خویش حاشا که من از جور و غم یار بگویم چون کس نشود دشمن دنیای دل خویش
-
هر لحظه شکستیم و دگر پای گرفتیم
1391/06/18 12:01
در قاب بلورین زمان جای گرفتیم از ترس شکستن غم بسیار گرفتیم هرچند که ما بیمه و دلداده اویم هر لحظه شکستیم و دگر پای گرفتیم
-
رویای شب بارانی
1391/06/17 11:36
هنوز در زیر بارانم از آنشب به زیر بارش باران و رویا که دستم را به دست باد دادم و باد آنشب حضورت را به من داد هنوز در آن شب رویایم من بیادت هست در عبور از پشت آن نور که محو اما هویدا بود ما را و نور عشق از فراز قصه می تابید، هنوز بی تاب آن یک لحظه ام من که دستم را به دست لحظه ها دادم و گوش بر تق تق باران به زیر سقف...
-
آسمان خشکید و من خشکیدم و سبزینه ها
1391/06/16 12:51
آسمان خشکید و من خشکیدم و سبزینه ها آسمان جا ماند و من ماندم و این نادیده ها ابر یادش رفت امید مردمان شهر ماست آسمان از ابر خالی گشت و از باریده ها سبزه زارن رنگ شان چرخید و بی تاب و قرار مرغزاران گشت تهی از قصه گوی قصه ها باغ سبز ما ز دوری زرد گشت و چشم ما غم شده انبار در عمق درون سینه ها جوی ها بی تاب گردیدند و بی...
-
دل من ابر بی باران عشقست
1391/06/14 22:53
نگاهت جرعه ای در کام عشقست صدایت قصه گوی شام عشقست تو باران گشتی و باریدی اما دل من ابر بی پاران عشقست تو رودی گشتی و دریا رسیدی دل من قطره ی دریای عشقست تو دریایی و من ماهی بی تاب یکی ماهی به صحراهای عشقست تو نوری رفته تا خورشید هستی من آن ذره که سرگردان عشقست تو شمعی گشتی نوری فزودی من آن روغن که سرتا پای عشقست تو...
-
قصه شب های دراز
1391/06/14 21:16
از هماندم که مرا وعده به امشب دادی شعله در جان زدی و سینه پر تب دادی من و هجران تو و قصه شب های دراز خوشم آنروز که مرا وعده از آن لب دادی
-
عناب بیرجند
1391/06/14 10:30
عجب عناب شیرین داره بیرجند چه زیبا و چه رنگین داره بیرجند اگر چه لوچ یار عناب سرخه فشار خون ره پایین داره بیرجند هوس کردم از عنابن بیرجند لب عنابی یارن بیرجند بیا با هم برم عناب بجینیم بچینم بوسه از باغن بیرجند برفتم باغ بالا با نگارم کمی عناب چیدم بهر یارم لب عنابی یارم چونو بد که عنابو فراموش زکارم الا دلبر که خود...
-
روی گشاده
1391/06/12 21:58
یک روی گشاده به ز صد جیب گشاد یک پلک نهاده به ز صد دیده باز ما به امید روی گشاده به این سو کشانده ایم این از نفس فتاده محمل بی ساربانمان گر روی گشاده هست در خوان شما هر بلبل و قمری است غزلخوان شما
-
در این شب های دلتنگی
1391/06/12 21:46
در این شب های دلتنگی جدای از رنگ و بی رنگی ندارم هیچ آهنگی و یا در کاروان زنگی و یا قلب هماهنگی صدای تیک آونگی سرود و مهر همرنگی جوابی بر نماهنگی
-
لحظه دیدار تو کی می رسد
1391/06/12 21:45
لحظه دیدار تو کی می رسد کی به لبم قطره می می رسد من ز فراق تو غزلگو شدم کی غزلم بر لب وی می رسد شهره آفاق شدم از غمت کی دو لبم بر لب وی می رسد
-
در هجوم دو د و آهن
1391/06/10 08:15
در هجوم دود و آهن کوچه تنگی بسته شد آشتی در کوچه تنگی قصه ای سر بسته شد آهن آمد دود آمد مهر رفت و مهر او افسانه شد باغ رفت و باغبان در حسرت گل خسته شد باد می آمد هوای خانه ها از بود او اندازه بود باد همه در لابلای دود و آهن رخت را بر بسته شد صبح ها بر بام ما گنجشک شادی لانه داشت بلبل و گنجشک پران و قناری بال و پرها...
-
به قربون مردُمُن دلپاک بیرجند
1391/06/09 06:54
به قربونِ هوای پاک بیرجند کویر سوخته و دل چاک بیرجند اگر لِک لِک کنی مور، باز گویُم سرو جونُم فدای خاک بیرجند جواد حسینی به قربون مردُمُن دلپاک بیرجند صفای دلبرُن دلچاک بیرجند اگر دورَی ز بیرجند و مریضَی کمه وَبو خو داَرَی خاک بیرجند با لهجه بیرجندی با سپاس از آقای نوخنجی بخاطر تصحیح بیت آخر
-
ببار بر بی تابی روزگار
1391/06/08 15:05
محسوس ترین لحظه ی بی تابی باران بر شانه های لرزان روزگار تو را بیادم می آورد یاد باد آنشب به زیر ریزش مدام عقد و گوهر بر شانه های بی تابی من هراسان که شاید گرمی دست تو را در عبور لحظات نداشته باشم و تو نقطه فوران انرژی که مرا بی تاب می کند ببار بر بی تابی روزگار تا بروید و برویاند جوانه را
-
یکبار دگر خشکید
1391/06/08 14:43
یکبار دگر خشکید بر لب و به دندانم تنها کلمات از تو و از یار غزلخوانم من مانده بر ساحل تو غرقه دریایی جامم زفراق تو و از یار سخندانم
-
شب تا صبح دعاگوی توایم
1391/06/08 10:06
ما خمار چشم جادوی توایم قصه گوی زلف و گیسوی توایم در غبار لحظه ها گم گشته ایم ورنه شب تا صبح دعاگوی توایم
-
شادی تویی
1391/06/08 08:38
شاد می باشم ولی شادی تویی معنی و مفهوم آزادی تویی من خمار قصه های نیمه شب قصه گوی شهر رویایی تویی
-
بی صدا بغض دلم می شکند
1391/06/08 08:35
درتاریکی بی انتهای شب بی صدا بغض دلم می شکند تا خواب کسی را پریشان نکند شاید او خواب خوشی بیند و رویای شبی بارانی کاش صبح دل من باران داشت که ابرهای سیاه از فراز دل من محو شوند
-
الا ای بیرجند ای شهر خوبم
1391/06/07 19:45
الا ای بیرجند ای شهر خوبم تو را با آب شورت دوست دارم تورا با گرد و خاک صبح و شامت چوکوه پرغرورت دوست دارم تو بر من عاشق و من عاشق تو تو را با عشق و جورت دوست دارم تو باشی چون بهشتی عرضه بر من بهشت جمع و جورت دوست دارم تو را با کاج های سربلندت تو را با شمع و نورت دوست دارم خیابان های سر بالا و پایین سبد باف صبورت دوست...
-
تو هرگز نیامدی
1391/06/07 19:15
چشمم به راه ماند و تو هرگز نیامدی قمری مدام خواند و تو هرگز نیامدی در هر نفس بیاد تو خواندم غزل ولی ساقی زجام ماند و تو هرگز نیامدی
-
چونکه نام از بیرجند آید همی
1391/06/07 09:36
چونکه نام از بیرجند آید همی قلب ها مان بر سپند آید همی اگر چه ریشه در عمق کویریم شاخه هامان سر بلند آید همی
-
همگی توجیه است بهر آرامش نا آرامی
1391/06/06 22:54
چشم هایی که به در می مانند لب هایی که سحر می خوانند گوش های که صدا می خواهند قلب هایی که وفا می جویند دست های که دوا می خواهند پاهایی که به ره می مانند همگی حاصل دنیای پر از آهن و دود است ولی آهن و دود بهانست که مرهم باشدبه زخم بشری همگی توجیه است بهر آرامش ناآرامی
-
من و تو در شب آن حادثه با هم بودیم
1391/06/06 10:31
من و تو در شب آن حادثه همدم بودیم دست در گردن هم بودیم و مرهم بودیم این نه راهست که بگذاری بی ما بروی شکر می گویمت ای یار که با هم بودیم